پولادین نگاه نافذش را متوجه اطراف کرد ، شاه را دید که شنل خود را جلوی دهان گرفته و زیر سایه درختان پنهان شده است . با تبسم محزونی گفت : برای پاس احترام پاگون و سابقه همقطاریست که وصایای خود را می نمایم . ولی یقین دارم عرایضم مورد توجه قرار نمی گیرد ، فقط می گویم به شاهنشاه محبوب خود بگوئید بگویند : اعدام من و سایر بیچارگان وطن پرست باعث بقای ستمکاری تو نگشته و سلطنت تو را مستقر نمی سازد