چوپان دروغگو حکایت چوپان جوانی که بانگ برمی داشت: «آی گرگ! گرگ آمد» و کشاورزان و کسانی از آنهایی که در آن اطراف بودند، مسلح با بیل و چوب و سنگ و کلوخی، دوان دوان به امداد چوپان جوان میدوید و چون به محل می رسیدند اثری از گرگ نمی دیدند.
چوپان دروغگو حکایت چوپان جوانی که بانگ برمی داشت: «آی گرگ! گرگ آمد» و کشاورزان و کسانی از آنهایی که در آن اطراف بودند، مسلح با بیل و چوب و سنگ و کلوخی، دوان دوان به امداد چوپان جوان میدوید و چون به محل می رسیدند اثری از گرگ نمی دیدند. پس برمی گشتند و ساعتی بعد باز به فریاد «کمک! گرگ آمد» دوباره دوان دوان می آمدند و باز ردی از گرگ نمی یافتند، تا روزی که واقعا گرگها آمدند و چوپان هر چه بانگ برداشت که: «کمک» کسی فریاد رس او نشد و به دادش نرسیدکمتر کسی است که داستان «چوپان دروغگو» را نخوانده یا نشنیده باشد.امّا احتمالاً بین هم وطن های ما ایرانیان کمتر کسی باشد که نویسنده این داستان را بشناسد«چوپان دروغگو» اثری است از "ایزوپ" که در اسطورههای ایزوپ آمده است."ایزوپ" از نویسندگان اسلاوتبار یونان بود که قصه و افسانه مینوشت.بنا به گفته "هرودوت"، "ایزوپ" هم دوره "کورش هخامنشی" و بردهای از اهالی «سارد» بوده که بعدها صاحبش او را آزاد کردبسیاری از افسانهها و داستانهای معروف که امروزه میشناسیم توسط "ایزوپ" نقل شدهداستانهای او به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده و برخی از شاعران ایرانی، همچون "ناصرخسرو" و "مولانا" چندی از افسانههای او را به نظم آورده اند، مانند:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست...
زاغکی قالب پنیری دید...
داستان به شکار رفتن شیر و گرگ و...
کلاغی که با پر طاووس...
و بسیاری از حکایت ها و داستان های معروف دیگر توسط این نویسنده بزرگ قرن شیشم پیش از میلاد نقل شده که برخی از آنها توسط دیگر نویسندگان و شعرای بزرگ جهان، بازآفرینی شد