مهدیقلی هدایت میگوید: «...سابق وسمه میکشیدند، سر انگشتان را حنا میبستند و چون پول به خارج نمیرفت، وحشیگری بود! حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک میرود، نشانهی ترقی و تمدن است!»
پیش از این، در مقالهای با عنوان «رضاشاه چه مقدماتی را برای کشف حجاب فراهم کرد؟» مراحل مختلف مقدمات کشف حجاب از زنان ایرانی در عصر رضاخانی ذیل عناوین «قانون اتحاد شکل البسه (مرحلهی اول تغییر لباس)»، «برگزاری دومین کنگرهی زنان شرق در ایران»، «سفر رضاشاه به ترکیه»، «قانون استفاده از کلاهپهلوی (مرحلهی دوم تغییر لباس)» و «تشکیل کانونهای بانوان و روزنامههای آنان» برشمرده و اجمالاً توضیحی در هر خصوص ارائه شد. در این مقاله، به برخی فعالیتها، اقدامات و روندهای این جریان از سوی حکومت وقت، اشاره خواهد شد.
در 17 تیرماه 1305، جمعیت تمدن نسوان تهران درصدد برآمد که به بهانهی ترویج معارف و بسط افکار و تهذیب اخلاق و ترقی زنان، تئاتری با عنوان «تمدن نسوان» را به معرض نمایش گذارد. در لوای این شعارها، عادیسازی حضور زنان در مجالس و سست کردن اعتقادات آنان و بهخصوص تحریک آنان به بیحجابی مورد نظر بود. در پی انتشار این خبر، علمای سرشناس تهران از جمله آیتالله سید حسن مدرس، آیتالله فیروزآبادی، سید محمد بهبهانی و میرزا هاشم آشتیانی در نامهای خطاب به رئیسالوزرا، مستوفیالممالک، خواستار جلوگیری از اجرای این نمایش شدند.[1] در 1306 نیز روزنامهی «حبلالمتین» دلایلی بر وجوب رفع حجاب درج کرد.[2] در سالهای 1306 و 1307 در دربار از سوی ملکه، منع چادر نماز و ترویج دکلته میشد و حتی به همسر رئیسالوزرای وقت (مخبرالسلطنه هدایت) به سبب استفاده از چادر نماز، ایراد گرفتند؛ بهگونهای که وی از رفتن به دربار خودداری ورزید.[3] از نوروز 1307 و با مسافرت خانوادهی رضاشاه به قم و حضور همسر و دختران شاه بهشکلی خلاف سنت رایج اسلامی، بیاعتنایی نسبت به حجاب علنیتر گردید و حمایت بعدی رضاشاه از عمل خانوادهاش و ضربوشتم روحانیِ آمر به معروف و ناهی از منکر (شیخ محمدتقی بافقی)، نشان داد که رژیم حاضر است در این زمینه، خود را رویاروی روحانیون قرار دهد. در خرداد همین سال، اماناللهخان، پادشاه افغانستان، در سفر اروپایی خود با هیئت همراه، بهگونهای که تمامی زنها روباز در تمام مهمانیها شرکت داشتند، در سر راه به ایران آمد. در اینجا نیز خانمهای افغان با لباس اروپایی در سر شام بدون چادر و فقط در حالی که یک تور خیلی نازک بر سر داشتند، ظاهر شدند.
یکی از راههای ترویج و عادیسازی بیحجابی، آزاد گذاردن اقلیتهای مذهبی بود که با حمایت نظمیه صورت میگرفت و زنان ارمنی و زرتشتی اجازه داشتند آزادانه لباس بپوشند. طبق گزارش نظمیهی مازندران در خرداد 1309، رفتوآمد یک زن بیحجاب کلیمی در معابر، مورد اعتراض علما واقع شد، اما حکومت مازندران از عمل این زن پشتیبانی کرد و اعتراض علما را وارد ندانست.[4] همچنین به نوشتهی روزنامهی «ملیت»، چاپ استامبول، در تاریخ 6 سپتامبر 1931 (4 شهریور 1310)، شاه ایران نزدیک به پانصد نفر از خانمهای ایرانی را به دربار دعوت کرد و پس از نصیحت، از آنها خواست تا چادرهای خود را بردارند و آنان نیز فرمان شاه را با خرسندی پذیرفتند.[5] در یکی از شبهای جمعه در سال 1313، در مدرسهی شاهپور شیراز، جشنی برپا شد که علیاصغر حکمت، وزیر معارف هم در آن شرکت داشت. در پایان جشن، عدهای از دختران جوان روی سن رفتند و روبند خود را کنار زدند و شروع به رقصیدن کردند. فردای آن روز، سید حسامالدین فال اسیری، از روحانیون مبارز در جمع مردم شیراز، که در مسجد وکیل تجمع کرده بودند، به انتقاد از این حرکت پرداخت. پس از این نطق، وی دستگیر شد. چندی بعد محمدعلی فروغی، نخستوزیر، در ضمن برپایی جشنی در میدان جلالیه، تأکید کرد که «امر همایونی است و باید کشف حجاب صورت گیرد و ما بهشدت علیه مخالفین رفتار خواهیم کرد. اعلیحضرت میل دارند که طبقهی نسوان به آن درجه از ترقی برسند که با نسوان کشورهای راقیه برابر باشند.»[6] به دنبال دستور شاه به وزرا مبنی بر برپایی جشن با حضور خانمهای خود، ابتدا در وزارت جنگ این امر انجام شد که خود رضاشاه نیز در این جشن شرکت کرد و زنهای افسران، خواسته یا ناخواسته، در این جشن حاضر شدند. پس از چندی، به حکام ولایات و استاندارها دستور داده شد که ترک حجاب را با تشویق و زور ترویج دهند و به هر بهانه، ترتیب مجالس عمومی را فراهم کنند و طبقات درجهی اول مردم را دعوت کنند که با خانمهای خودشان در آن مجالس حاضر شوند تا تدریجاً این امر متعارف شود. از آغاز سال تحصیلی 1313، برای شاگردان دختر، چادر سر کردن در مدرسه ممنوع شد و مقرر گردید که همه روپوش «ارمک» بر تن کنند و برای دختران پیشاهنگ، لباس مخصوصی توسط گیبسون آمریکایی، متخصص تربیت بدنی که مستخدم دولت ایران بود، تهیه شد.
تشدید عملیاتها با آغاز سال 1314، فعالیت ضدحجاب دولت تشدید شد و مبارزه علیه حجاب بهصورت آشکار ادامه پیدا کرد. در فروردین این سال، مطابق طرح علیاصغر حکمت، در مجلس جشنی در مدرسهی شاپور (شعاعیه) شیراز، دختران به صف ایستاده، دختران دبستان مهرآیین پس از خواندن دکلمه و سرود، به ورزش ژیمناستیک پرداختند. پس از تعطیلات نوروز، سی تن از بانوان متجدد در یک برنامهی هماهنگ، بدون چادر در خیابانهای تهران حضور یافتند که از حمایت کامل دولت برخوردار بودند.[7] در اوایل خرداد 1314، رضاشاه هیئت دولت را احضار کرد و گفت که ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و باید در اولین قدم، کلاهها تبدیل به شاپو بشود و پسفردا که افتتاح مجلس شوراست، همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس، کلاه را به عادت غربیها باید بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامهی مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند، شما وزرا و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفتهای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران مجتمع بشوید. به حکمت دستور داد که در مدارس زنانه، معلمها و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد، او را در مدارس راه ندهند و امر داد زنهایی که مایل به خدمت از قبیل ماشیننویسی باشند، در ادارات بپذیرند.[8] تنها یک هفته پس از انتشار آداب استعمال کلاه بینالمللی، یعنی در 20 و 21 تیر 1314 بود که اعتراضات روحانیون و مردم مشهد به شدیدترین قیام عمومی در دوران رضاشاه (قیام مسجد گوهرشاد) تبدیل شد و سرانجام با یورش مسلحانه و کشتار فجیع، این قیام سرکوب گردید.
به گزارش یکی از نشریات خارجی (مورخ 29 مه 1935/7 خرداد 1314)، دختران بزرگ شاه به فرمان پدر، چادر از سر برداشته و گاهی با همراهان خود، سوار بر اسب در خیابانهای تهران گردش میکردند.[9] در 14 تیرماه 1314، آداب استعمال کلاه بینالمللی (کلاه فرنگی) از سوی وزارت داخله به حکام ولایات ابلاغ شد.[10]
تنها یک هفته پس از انتشار آداب استعمال کلاه بینالمللی، یعنی در 20 و 21 تیر 1314 بود که اعتراضات روحانیون و مردم مشهد به شدیدترین قیام عمومی در دوران رضاشاه (قیام مسجد گوهرشاد) تبدیل شد و سرانجام با یورش مسلحانه و کشتار فجیع، این قیام سرکوب گردید. در مهرماه 1314، دخترانی که به خارج سفر کرده و لباس اروپایی میپوشیدند، این مزیت را یافتند در صورتی که واجد شرایط علمی باشند، در دانشسرای عالی و دانشکدهی ادبیات و علوم پذیرفته شوند.[11] سرکوب قیام مردم در مسجد گوهرشاد، روند رسمیت یافتن کشف حجاب را تسریع کرد. برطبق برنامههای پیشبینیشده، رضاشاه قصد داشت در بهار 1315 رسمیت کشف حجاب را اعلام کند، ولی با وقوع قیام گوهرشاد، در این امر تعجیل کرد.
در آبان 1314، به دنبال گفتوگو با رضاشاه، وزیر معارف پیشنهاد کرد در مجلس جشن فارغالتحصیلی آن سال مدارس، شاه و خانوادهاش بهمنظور اعطای جوایز دیپلم دختران حضور یابند و بعد از آن، آزادی نسوان رسماً اعلام شود. پس از چند روز از دفتر مخصوص شاهنشاهی جوابی رسید که بنا بر فرمان شاه، فعلاً به علت سردی هوا، انعقاد مجلس جشن مناسب نیست و باید تا فصل بهار تأمل کنید. به اعتقاد حکمت، مخالفت شاه بهلحاظ مقتضیات سیاسی بوده است. این مقتضیات احتمالاً ناشی از تغییر و تحولات مربوط به تغییر کابینه پس از کنار گذاشتن فروغی و روی کار آمدن محمود جم و برآورد اوضاع سیاسی-امنیتی کشور و بهویژه واکنش روحانیون در مقابل گسترش برنامههای ضدحجاب و بالأخره بررسی دقیق حادثهی مسجد گوهرشاد بوده است. رضاشاه در همان روز قبول مسئولیت جم (11 آذر 1314)، به وی گفت: «این چادر و چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم... دیگر از هرچه زن چادری بدم آمده است... و بعد از کمی تأمل گفت: چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم؟ در اینجا بود که جم پیشنهاد داد که رضاشاه و ملکه و دختران در روز افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران حضور یابند و ضمناً به همهی بانوان وزرا و رجال نیز دستور داده شود که بدون حجاب در این جشن حاضر شوند.»[12] رئیسالوزرای جدید بلافاصله دستورالعملهایی نیز برای ایالات و ولایات ارسال داشت. در آذر 1314، هنگامی که وزیر معارف در خوزستان به سر میبرد، تلگرافی از رئیسالوزرا خواستار مراجعت فوری وی به تهران شد. در ملاقات روز 25 آذر، رضاشاه به وی گفت: «سابقاً در جواب پیشنهاد شما گفتم که مجلسِ جشن سالیانه معارف را تأخیر بیندازید، اما حالا به مناسبت وقایعی که در خراسان پیش آمد و اشخاص مقصر تنبیه شدهاند، تأخیر مصلحت نیست. هرچه زودتر مجلس خود را تشکیل دهید.»[13] به این ترتیب، مراسم 17 دی 1314 پیشبینی و از آن روز، داشتن حجاب برای بانوان غیرقانونی اعلام گردید. مارگارت لاینگ در توصیف این روز چنین مینویسد: «یک روز رضاشاه که برای افتتاح دانشگاه تهران میرفت، به زن دومش تاجالملوک و دخترشان شمس دستور داد که حاضر شوند و همراه او بیایند. از آنها خواسته بود که لباس رسمی بپوشند، بدون چادر و روبنده. تاجالملوک به عنوان همسر ارشد رضاخان و مادر ولیعهد (علیرغم دو همسر زندهی دیگر رضاشاه) این سالها لقب ملکه را بر خود داشت.» اسدالله علم در توصیف حال و احساسهای آن روزِ تاجالملوک و شمس میگوید: آنها خیلی به هیجان آمده بودند. توی ماشین، رضاشاه گفت: میدانید، براساس احساسهای شخصیام، دلم میخواست امروز مرده باشم، اما به خاطر مملکت، مجبورم شماها را اینطوری به مراسم ببرم. ملکهی مادر بهسادگی میگوید: «من اهمیت نمیدادم که بدون روبنده وسط جمعیت حضور پیدا کنم یا نه، چون چارهی دیگری نداشتم. یادم هست آن روز که برای اولینبار بیچادر و روبنده توی ماشین بودیم و برای حضور در مراسم افتتاح دانشگاه میرفتیم، به من گفت دلش میخواست که دنیا روی سرش خراب شود و نبیند که زنش بیحجاب جلوی مردم میرود، اما بهخاطر آیندهی کشور مجبور است بگذارد این کار واجب صورت بگیرد.»[14]
تا اینکه در روز 17 دی 1314، در عمارت دانشسرای عالی تهران، مراسمی برای اعطای دیپلم به فارغالتحصیلان با حضور شاه و خانوادهی سلطنتی، رؤسای مدارس و همسران صاحبمنصبان عالیرتبه برگزار شد. این روز که همهی زنان بدون حجاب در مراسم شرکت داشتند، «روز آزادی زن و کشف حجاب» نامگذاری شد. در این مدارس، رضاشاه در سخنانی گفت: «بسیار مسرورم از اینکه میبینم زنان به حقوق و مزایای خود نائل شدهاند.»[15] علیاصغر حکمت در مورد تبعات این واقعه مینویسد: «بلافاصله بعد از مراسم 17 دی در تهران، دو امر پیش آمد که یکی به حد افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زنهای معلومالحال به کافهها و رقاصخانهها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس، به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان، مشغول دستافشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر، مأمورین شهربانی و پلیسها در تهران و فرمانداریها و بخشداریها، در شهرها و قصبات مملکت، برحسب دستور وزارت کشور، به زنان بیخبر مزاحم شده و آنها را بهاجبار وادار به کشف حجاب میکردند و حتی چادر و نقاب آنها را پاره میکردند. این هر دو پیشامد، بر طبقات اواسط الناس و متعصب، بسیار تأثیر سوء نمود.» با تغییر لباس مردان و زنان به سبک اروپایی، ایرانیان مجبور شدند تولیدات این کشورها را وارد کشور کرده، تهیه و مصرف کنند. به این ترتیب و بهتدریج، صنایع داخلی اعم از نساجی و کارگاههای تولید لباس سنتی، فلج شده و از بین رفتند.
نتیجهگیری
بهطور کلی، پیامدهای اجرای قانون کشف حجاب در ایران را میتوان در چهار حوزهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بررسی کرد؛ هرچند که این ابعاد در ورای حوزههای جداگانهشان، رابطه ای خطی و تأثیرگذار بر هم دارند. بهلحاظ اقتصادی، زمینهی واردات و استفاده از البسه، لوازم آرایشی، زیورآلات و سایر فرآوردههای ظاهرفریب سرمایهداری غربی فراهم شد. این موضوع برای کشورهای سرمایهداری بسیار خوشایند بود، زیرا با تغییر لباس مردان و زنان به سبک اروپایی، ایرانیان مجبور شدند تولیدات این کشورها را وارد کشور کرده، تهیه و مصرف کنند. به این ترتیب و بهتدریج، صنایع داخلی اعم از نساجی و کارگاههای تولید لباس سنتی، فلج شده و از بین رفتند. مهدیقلی هدایت میگوید: «...تکلف در لباس به جایی کشید که عایدات مشروع و حلال هشتاد درصد، وفا به ایفای مد نمیکند. لباس صبح، لباس ظهر، لباس عصر، لباس شب، کفش و جوراب و کلاه همرنگ، دامن... سابق وسمه میکشیدند، سر انگشتان را حنا میبستند و چون پول به خارج نمیرفت، وحشیگری بود! حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک میرود، نشانی ترقی و تمدن است! بگوییم مد هم وسیلهی انتشار ثروت است، در صورتی خواهد بود که از متاع داخله باشد، نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان...»[16] در بُعد اجتماعی، جایگزینی هنجارهای اجتماعی جدید (هنجار به معنی باید و نباید اجتماعی) بهجای هنجارهای پذیرفتهشدهی مبتنی بر دین، میتوانست مهمترین پیامد این پدیده باشد. هرچند که تا حدودی دولت موفق به این جایگزینی هنجاری شد، ولی با مقاومت مردمی شدیدی مواجه گشت. همچنین روند اجتماعی شدن کودکان تغییر کرد. آنتونی گیدنز اجتماعی شدن را فرایندی میداند که بهوسیلهی آن، از طریق تماس با انسانهای دیگر، کودک ناتوان بهتدریج به انسانی آگاه، دانا و ماهر در شیوههای رفتار ویژهی فرهنگ و محیط معین تبدیل میشود.[17] وی بهترتیب، خانواده، گروه همسالان، مدارس و رسانههای همگانی را در فرایند اجتماعی شدن کودک مؤثر میداند. برطبق این تعریف، روند اجتماعی شدن کودک در خانوادهای که تحت تأثیر پدیدهی کشف حجاب، تغییر ماهیت فرهنگی داده بود، با کودک پایبند به مبانی دینی، تفاوت زیادی میکرد. بنا بر این روند و پس از شکلگیری دو نسل، نیمی از اجتماع را پدران و مادران پایبند به دین و تربیتشده در محیط دینی و نیمی دیگر (یا بیشتر) را کودکان دیروز و اجتماعیشده در فرایند کشف حجاب و جامعهی بیبندوبار و جوانان امروز تشکیل میدادند. تقابل و رویارویی این دو نسل، طبیعتاً جامعه را به بیهدفی و نابودی سوق میداد. از نظر دولت، دوری و حتی جدایی مردم از دین میتوانست مهمترین پیامد فرهنگی اعمال قانون کشف حجاب باشد. تبعید روحانیون و جلوگیری از شفافسازی و مخالفت با این قانون از سوی دولت، از مهمترین ابزارهای این جداسازی است. تأسیس کانونهای مختلف فرهنگی مخصوص بانوان، که به ترویج فرهنگ بیحجابی و فساد میپرداختند و نیز تأسیس اماکنی که بهنوعی بازوان اجرایی این قانون در امر ترویج فساد بودند، از دیگر نتایج فرهنگی اجرای این قانون بود. از منظر سیاسی، مهمترین خواسته و هدف دولت، پیریزی بنای ساختمان جدایی دین از سیاست در امر مملکتداری و بهطور کلی، زیر پا گذاشتن قانون اساسی مشروطه و بهطور خاص، اصول متمم این قانون بود. ولی آن چیزی که مشخص و قطعی است، بارزترین نتایج سیاسی کشف حجاب، ایجاد شکاف مردم و دولت و در نتیجه، بیاعتمادی به حکومت، شکاف روحانیت و دولت و نیز وحدت بین روحانیت (حوزه) و مردم بود. حمایت روحانیت از مردم در این برهه و همراهی مردم با روحانیت در امر دفاع از دین و مقاومت علیه حکومت برای اولینبار بعد از مشروطه و چندمینبار در تاریخ معاصر پس از قاجار (جنگهای ایران و روس، جنبش تنباکو، نهضت مشروطه)، اصالت پایگاه اجتماعی دین و نهاد روحانیت در جامعهی ایران را اثبات کرد. کشف حجاب، وحدت حوزه و ملت بود.(*) *
برای مطالعهی بیشتر در این زمینه، به منابع زیر رجوع فرمایید:
1. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378.
2. خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانهی کشف حجاب، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1373.
3. حکایت کشف حجاب، تهران، مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، 1373.
4. مهدی صلاح، کشف حجاب؛ زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران، انتشارات مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384.
5. سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366.
6. علیاصغر حکمت، سی خاطره از عصر فرخندهی پهلوی، تهران، نشر وحید، 1355.
7. ابراهیم صفایی، رضاشاه کبیر در آیینهی خاطرات، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1355.
8. مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، چاپ دوم، بینا، 1329.
9. بدرالملوک بامداد، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران، نشر ابنسینا، 1348.
10. الون ساتن، رضاشاه کبیر یا ایران نو، ترجمهی عبدالعظیم صبوری، بینا، 1335.
11. نظر جراید و مجلات خارجی دربارهی رضاشاه، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه، 1355.
پی نوشت ها
[1]. حمید بصیرت منش، روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال اول، ش دوم، تابستان 1376، صص 74 - 73
[2]. همان، ص 74
[3]. مهدی قلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، چ دوم، تهران، ص 519
[4]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، ج اول، 1377، ص 185.
[5]. حمید بصیرتمنش، روند کشف حجاب، ص 79.
[6]. نشست تخصصی، مجموعه سخنرانیها و ضمیمه، سخنرانی مهستی ابوزرجمهری، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 12.
[7]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 190، به نقل از روزنامهی خراسان، سال 15، ش 4119، 7 مهر 1342، مصاحبه با هاجر تربیت.
[8]. محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، 1364، ص 302.
[9]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 81.
[10]. سینا واحد، قیام گوهرشاد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، ص 47 و 48.
[11]. عیسی صدیق، یادگار عمر، ج 2، تهران، امیرکبیر، ص 306 و 307.
[12]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 195، به نقل از مجلهی روشنفکر، 14 دی 1340.
[13]. علیاصغر حکمت، سی خاطره از عصر فرخندهی پهلوی، تهران، وحید، 1355، ص 92 و 93.
[14]. کارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، ترجمهی اردشیر روشنگر، چ اول، تهران، نشر البرز، 1371، ص 64 و 65.
[15]. نشست تخصصی مجموعه سخنرانیها و ضمیمه، سخنرانی مهستی ابوزرجمهری، ص 15.
[16]. نشست تخصصی، ص 145.
[17]. آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1376، ص 86. مهدی حقیقتخواه، پژوهشگر تاریخ معاصر
بهطور کلی، پیامدهای اجرای قانون کشف حجاب در ایران را میتوان در چهار حوزهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بررسی کرد؛ هرچند که این ابعاد در ورای حوزههای جداگانهشان، رابطه ای خطی و تأثیرگذار بر هم دارند