در سال 1296 که قحطی در تهران بیداد می کرد و اغلب مردم گرسنه بودند، انبارهای غله احمد شاه مملو از غله بود و او را در اختیار گذاشتن آن غلات به مردم امتناع می کرد.
در میان پادشاهان سلسله های قاجار و پهلوی هیچ یک محبوب رعایا و یا شهروندان نبودند. چرا که آنان ایران را ملک خود می دانستند و بیش از آنکه به حال مردم چاره اندیشی کنند به فکر چپاول و غارت زندگی و داشته ها و نداشته های آنان بوده اند. این مسئله حتی پادشاه آرام تری مثل احمدشاه ران نیز در برمی گرفت. آنچنان که او حتی در ایام قحطی می خواست تا جایی که می تواند از مردم اخاذی کند:
«در سال 1296 که قحطی در تهران بیداد می کرد و اغلب مردم گرسنه بودند، انبارهای غله احمد شاه مملو از غله بود و او را در اختیار گذاشتن آن غلات به مردم امتناع می کرد. تا اینکه ارباب کیخسرو شاهرخ با احمد شاه وارد مذاکره شد و از او خواست تا در انبارهای غله خود را باز کند و عده ای را از گرسنگی نجات دهد. احمد شاه بر سر مبلغ پولی که از این طریق نصیب او می شد چانه زده و به زحمت راضی شد که مقداری غله را به دولت بفروشد تا بین مردم توزیع شود و به جهت همین اقدام ارباب کیخسرو بود که مدرس در مجلس گفته بود: اگر یک نفر مسلمان در این مجلس باشد همین ارباب کیخسرو است و مردم هم شاه را احمد علاف لقب دادند.»1
1-علی اکبر کوثری، گفتگو با علی اکبر کوثری، به کوشش مرتضی رسولی پور، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1393، ص 19