نواب صفوی برای خود رسالت بسیاری قائل بود. برخلاف بسیاری از محققان و دانشمندانی که برای مردم و جامعه خود دغدغه ای ندارند. این دغدغه و انگیزه اجتماعی است که نواب را به سوی ایران می کشاند. روایتی محمدجواد حجتی کرمانی از او می کند؛ که چگونه درس و کتاب را در نجف رها می کند و به ایران می آید، گویای این واقعیت است:
«اوضاع ایران، آشفته است، فرو ریختن دیکتاتوری رضاخانی، در سطح ایران آزادی هایی را به بار آورده است و نیز بی سروسامانی ها و لجام گسیختگی هایی را!... در این میان، نویسنده ای نام آور و پرمدعا، به نام احمد کسروی تبریزی با سابقه ی روحانیت، بر ضد تشیع و روحانیت قلم می زند و گروهی را گرد خود جمع می کند و به ایران می آید که با او به مباحثه بپردازد تا بلکه به راه راست برگردد و اگر نتوانست او را به راه آورد، از میانش بردارد تا با ایمان و عقیده مردم و مقدسات اسلامی بازی نکند؟»1
1-محمد جواد حجتی کرمانی، آموزگار من نواب: چگونه با نواب صفوی آشنا شدم؟، تهران، اطلاعات، 1385، ص 51