انتشار بیماری همهگیر وبا در دوران قاجار که با قحطی نان و ارزاق مردم نیز همراه شد از جمله بحرانهایی بود که در این سلسله بهوجود آمد. حکام علنا مباحث آشکار را پنهان میکردند و حتی انتشار وبا را مایه تنبیه مردم می دانستند.
در همین رابطه، اعتمادالسلطنه از رجال نامی دوره ناصری چند نمونه می آورد و می نویسد: «شب در حضور شاه بودیم. حکیم الممالك که از آن تعلقات خنك دارد بنا کرد به شکر کردن، که الحمدالله بهزیر سایه شاه نه وبا داریم به بلا، نه جنگ داریم و نه منگ.» و روز دیگر «سر ناهار بودیم. سیدعبدالکریم خان برادر انیس الدوله که از طهران آمده بود به شاه قسم میخورد که در تهران وبا نیست، اما به من اشاره میکرد که هست و شدت هم دارد.» از ترس اهل دولت می گفتند: وبای گیلان از «پر خوردن و سختی هوا است، در خراسان هم بهجهت اراجیف و تخلف گوئی» است. عبدالحسین فرمانفرما مدعی بود که در کرمان هرگز و با نیامده» بود.
برخی از حکام از اینکه وبا بهجای ایشان دمار از روزگار خلق بر می آورد اظهارخوشنودی هم می کردند؛ حاکم استر آباد نوشت: «ناخوشی وبا در شهر و دهات استرآباد فیالجمله شدتی دارد. کاری که میکند بد نیست. انشاء الله در میان ایلات کارسازی درست خواهد کرد. »
در ۱۲۸۷ سال قحطی معروف که وبا هم به دنبالش آمد و لطمه شدید به مملکت زد، دريك گفتگوی تلگرافی میان ناصرالدین شاه و کارگزاران دولت این دروغ های رسمی مبادله گشت: شاه در کرمانشاه از احوال عمومی پرسید و در جواب آمد: احوالها خیلی خوب است، تازه که قابل عرض همایون باشد هیچ نیست. دزدهائی که قرار بود سردار بگیرد گرفته ... يك نفر رعیت ایران بود دستش را بریده اند. حالت نان در همه جا مزاجی گرفته، على الخصوص قم و کاشان، که گندم وفور دارد. از هرجهت امنیت و آسودگی حاصل است. طهران كمال نظم و وفور را دارد جنس بهقاعده به انبارها می رسد. بههیچ قسم از از طهران نگرانی نداشته باشید.