در اين سالها دو رويداد جهان، و بيش از همه آسيا، را تكان داد و شور و سرورى در مردم سرزمينهاى زير استعمار و فشار اروپاييان برانگيخت. اين دو پيشامد دگرگونساز دنيا يكى جنگ ترانسوال و ديگرى پيروزى ژاپن در جنگ با روس بود....
در چند دهة پيش از جنبش مشروطه خواهى، ايران يكى از دوره هاى پرتَنِش تاريخ خود را مى گذراند و در هنگامى كه قدرتهاى اروپايى با بهره گيرى از علوم جديد و ابزارهاى تمدن ماشينى در پى افزودن نيرو و توسعة نفوذ خود در جهان بوده و ملتهايى ديگر در گوشه و كنار عالم نيز بيدار شده و به پا خاسته بودند، شاه قاجار و درباريانش به جاى درك نيازهاى زمان و تلاش براى جبران عقب ماندگي ها، جز به هوس و راحت خود نمى انديشيدند. ايران در پىِ شكست نظامى از روسيه و بسته شدن پيمان تركمانچاى (1828)، زير فشار دو همساية نيرومند درآمده بود و دو دولت روس و انگليس براى تحكيم و توسعة نفوذ خود در آسيا، ايران را در تنگنا گذاشته بودند و در تضعيف آن مى كوشيدند. اين دو دولت از ايران كه ماليهاى بى سروسامان داشت و بارها نيز براى جبران اشتباه كاريها و برآوردن هوس شاه به سفر فرنگ دست نياز به سوى آنها دراز مى كرد، همه گونه امتياز مى گرفتند. با این وجود نخستين تلاش تجددخواهى در دورة زمامدارى اميركبير (1266 تا 1268ه.ق/ 1848 تا 1850م) و به همت اين وزير روشنبين كاردان صورت گرفت، اما ناكام ماند.
اوضاع داخلی ایران و تاثیر آن بر مطالبات مشروطه خواهی در ایران
ناصرالدين شاه در سلطنت پنجاه ساله خود، روزگارى كه شايد حساسترين دوره تاريخ جهان از نظر تعيين سرنوشت ملتها در عصر جديد بود، چندان غم مُلك و رفاه رعيت نداشت و همة همّش بر اين بود كه كارها به دست صدراعظم بگردد تا او بىدردسر به سفر و شكار و شهوترانى خود برسد. يكى از درباريانش دربارة منش او نوشته است: «عيب كلى (ناصرالدين شاه) آن بود كه از شدت غرور و تكبر احدى را در علم و تتبّع از خود بالاتر نمىدانست و تمام علم و هنر، صنعت و حرفت را فقط لازمة وجود خودش مىدانست... به كلى برخلاف پطركبير پادشاه معظّم روسيه بود... كه او ميل داشت عاقلترين ملت روسيه خودش باشد مشروط بر اين كه تمام ملت او هم فاضل و كامل باشند و او به قدر شأن و جلالت ظاهرى كه داشت مايل [بود كه] علما و فضلاً هم برترى داشته باشد. ملت خود را تربيت مىكرد و خودش بهتر از آنها تحصيل مىكرد. ناصرالدين شاه فقط ميل داشت كه شخص خودش دارا باشد... اين عيب او ايران را پايمال كرد، والاّ در مدت پنجاه سال سلطنت به آن استقلال كه احدى نخواهد ديد ممكن بود هزار قسم رعيت او تربيت شود و ترقى كند كه حوصلة انسانى از تصوّر آن خارج باشد.»1
ناصرالدين شاه پس از نيم قرن حكومت به استبداد و دادن امتيازهاى فراوان به بيگانگان در روز جمعه 18 ذيقعده 1313 (مه 1896) در حرم شاه عبدالعظيم با گلولة ميرزا رضا كرمانى، از شيفتگان سيدجمالالدين اسدآبادى، كشته شد. اين رويداد منشأ تحولى بزرگ و دامنه دار در تاريخ معاصر ايران بود. در خاطرات عينالسلطنه مىخوانيم: «معتضدالسلطنه با پسر صدراعظم و جمعى ديگر به ملاقات (ميرزا رضا) رفته بودند... گفته است ظلم رفت، عدل آمد. اميرتومانى موقوف شد، لقب منسوخ شد... چرا سالى صد هزار تومان خرج عزيزالسلطان بشود... اين نايبالسلطنه چرا اسباب آن قدر خرابى بشود... بد كردم جان خودم را فداى شماها كردم؟ ديگر ظلم و ستم آن قدر نخواهد بود.. اين مطالب و گفتههاى او طورى شهرت پيدا كرده و شيوع يافته كه هر عوام كالانعامى مباحثه و گفت وگو مىكند و مطلب تازه به گوشش مىخورد.»2
در سلطنت مظفرالدين شاه و با ضعف نفس و مزاج او، نابسامانى كارها هرچه بيشتر شد. سفرهاى مكرّر شاه به اروپا به بهانة معالجه، به اغواى درباريان عشرت طلب، نيز وضع مالى كشور را بدتر و مردم را نوميدتر كرد. عينالسلطنه وصفى مناسب از احوال آن روز ايران آورده است: «دولت ايران حاليه نه قانون دارد نه زور. اگر بخواهد برحسب قانون مالياتى علاوه كند نمىشود... زور هم نيست كه به واسطة جبر و عنف كارى از پيش برود... همه كس حالت حالية ايران را مىداند. خداوند دولت آسمانى چين را حفظ نمايد كه چند سال است سپر بلاىِ ما شده، والاّ كار ما تمام و روزگار بهتر يا بدتر تكليفات معلوم شده بود.3
روس و انگليس هر يك امتيازهاى تازه مىخواستند. براون در كتاب انقلاب ايران نوشته است كه در اين هنگام رقابت اين دو دولت در ايران به اوج رسيد.4
تحول فكرى و اجتماعى در ايران كه به تغييرهاى بعدى انجاميد در جريان قيام مشروطهخواهى پيدا شد، كه با پيشرفت سريع ژاپن و تبديل آن به يك جامعة پيشرفتة آسيايى و ظهور قدرت تازهاى در جهان پس از پيروزى ژاپن در جنگ با روس، همزمان بود. توجه عامى كه روشنفكران و انديشمندان ايران به ژاپن يافتند در اين دوره نمودار شد.
از تحولاتى كه با آغاز جنبش مشروطهخواهى رخ داد رونق گرفتن مطبوعات بود. مطبوعات ايران كه بيشتر منحصر بود به روزنامة دولتى وقايع اتفاقيه و چند روزنامة ديگر در تهران و اصفهان و شيراز و تبريز و مشهد، تعدّد و تنوع بيشترى يافت و از وسايل عمدة بيدار كردن مردم شد، چندان كه براون آن را «قوىترين وسيله براى تجدد در ايران» شناخته و در كتاب مفصّلى به آن پرداخته است.5
اوضاع جهانى و تاثیر آن بر نهضت مشروطه خواهی در ایران
در اين سالها دو رويداد جهان، و بيش از همه آسيا، را تكان داد و شور و سرورى در مردم سرزمينهاى زير استعمار و فشار اروپاييان برانگيخت. اين دو پيشامد دگرگونساز دنيا يكى جنگ ترانسوال و ديگرى پيروزى ژاپن در جنگ با روس بود.
پايدارىِ جانانه اى كه مردم سرزمين كوچك ترانسوال براى حفظ آزادى و استقلال خود در برابر قدرت جهانگير آن روز انگليس نشان دادند نورى از اميد به دل انديشمندان و آزاديخواهان كشورهاى استعمار شده تاباند. جمهورى ترانسوال در گوشهاى دورافتاده از افريقا براى كانهاى الماس و معادن سرشار خود طمع دولت بريتانيا را برانگيخته بود. مردم دو جمهورى كوچك ترانسوال و اورانژ با دليرى و از جان گذشتگى افسانه وار ماه ها با قدرت عظيم بريتانيا جنگيدند و در چند ماهه نخست فتوحات نمايان كردند تا اين كه دولت انگليس سپهسالارِ نامى خود لرد رابرت را با لرد كيچنر فاتح سودان و نزديك به دويست هزار سپاهى به آنجا فرستاد و رفتهرفته غلبه يافت. نزديك چهل هزار انگليسى در اين جنگ از ميان رفتند. عين السلطنه در روزنامه سه شنبه يازدهم ربيع الثانى 1318 خود آورده است : «از رشادت و جلادت بوئرها هر چه نوشته شود كم است. اين يك مشت جمعيت در آزادى مملكت خود فوق العاده ايستادگى كردند و هنوز هم مىكنند.»6
در گوشة ديگرى از جهان در خاور دور، پيروزىِ شگفت انگيز ژاپن بر روسيه، قدرتى كه در پى شكستهاى ننگين و خفت بار ايران از قشونِ تزار در دلها رعب افكنده و پشتوانه حكومت مطلقه در ايران بود، حيرت و تحسينِ ايرانيان را برانگيخت.
ژاپن در جنگ با چين (95 ـ 1894م) طعم پيروزى را چشيده، امّا در نتيجة مداخله و فشار سه دولت روسيه، فرانسه و آلمان از بيشتر دستاوردهايش محروم مانده بود. اين سه دولت به چين وام دادند و منابع ثروت آن را وثيقه برداشتند. بريتانيا نيز امتيازهايى گرفت. اين تاراجگرى قدرتهاى استعمارى، ژاپن را نگران ساخت، تا اين كه در ميانة آشوبى كه در چين پيش آمده بود فرصتى براى اصلاح وضع نامطلوب خود يافت. در سال 1899 مقاومت چينيها در برابر تاراج خارجيها به صورت شورشهاى دامنهدارى بروز كرد. شورشيان راه هايى را كه به پكن مىرسيد بستند و نمايندگيهاى خارجى را محاصره كردند. از دولتهاىِ طرف پيمان با چين، فقط ژاپن در وضعى بود كه توانست به درخواست دولتهاى غربى، به خصوص انگليس، نيروى عمدهاى به سرعت به آنجا برساند و با اين كار سهمى از غرامت هنگفتى را كه قرار شد چين بپردازد، به دست آورد.
به دنبال اين پيروزى نظامى و سياسى، روابط ژاپن با روسيه تيرهتر شد. اين دولت كه از نقشه ها و عمليات آزاد كردن نمايندگيهاى خارجى در پكن دور نگهداشته شده بود گسترش شورش به ايالات شمال شرقى چين را بهانه ساخت و سراسر منچورى را اشغال كرد.
در كره نيز شورشى درگرفت، و روسيه به اين بهانه به ميدان آمد. قدرت حكومت تزارى در منچورى و كره روزافزون و ماية دردسر بزرگى براى ژاپن شد. يك نتيجة اين وضع، نزديك شدن ژاپن به بريتانيا بود. اين هر دو، توسعة ارضى روسيه را نمىخواستند. پيمان اتحاد ژاپن و بريتانيا كه در 30 ژانويه 1902 امضا شد اين واقعيت را كه «ژاپن، علاوه بر منافعى كه در چين دارد، به درجهاى ويژه از نظر سياسى و نيز تجارى و صنعتى در كره هم ذيعلاقه است» شناساند. اين دو كشور توافق كردند كه اگر يكىشان درگير مخاصمهاى در شرق دور بشود ديگرى بىطرف بماند.
جنگ روس و ژاپن دو سال پس از امضاى پيمانِ اتحاد با بريتانيا درگرفت. نظاميان با شوق به جبههها شتافتند و بيشتر مردم هم بر اين عقيده بودند كه ژاپن راهى جز جنگ ندارد. در ماه آوريل 1902 روسيه با بيرون بردن قوايش از منچورى موافقت نموده، امّا خلاف عهد نشان داده بود. ژاپن در ژانويه 1904 اولتيماتومى داد، و در تاريخ 6 فوريه مذاكره و روابط سياسى را با روسيه قطع كرد و روز 10 فوريه اعلان جنگ داد.
ژاپن از اين جنگ پيروز برآمد و بر پيمان پُرتسموث (Portsmuth) كه با ميانجيگرى رئيسجمهور امريكا در 5 سپتامبر 1905 امضا شد روسها پذيرفتند كه منافع اعلاى سياسى، نظامى و اقتصادى ژاپن را در كره بشناسند، اجارة شبهجزيرة ليائوتونگ (از چين) را به ژاپن انتقال دهند، و راهآهنى را كه پورت آرتور را به موكدن مىپيوست و همچنين نيمة جنوبى جزيرة ساخالين را با حقوق خاص ماهيگيرى به ژاپن واگذارند.7
جنگ روس و ژاپن از دو جهت براى ايران اهميت داشت: يكى اثرى كه در وضع روس، كه در رقابت با انگليس در پى توسعه نفوذ خود در ايران بود، نهاد؛ و ديگر تحولى كه در انديشه ايرانيان پديد آورد. سه رويداد مهم كه در نخستين سالهاى سده بيستم در ايران و جهان پيش آمد، و دنباله تحولات گذشته بود، يعنى شكست روسيه از ژاپن، انقلاب اكتبر روسيه (1905م.) و اعطاى مشروطيت در ايران (1324ه / 1906م.) توالى و ارتباطى منطقى داشت. پيش از اين سالها هم، مشروطيت ژاپن كه در پى پيشرفتهاى علمى و فنى و اجتماعى سريع و چشمگير اين كشور در 11 فوريه 1889 اعطا شده بود، ايرانيان را به تحولى سياسى و اجتماعى اميدوار ساخت. اثر اين تغيير شيوه حكومت در ژاپنِ پيشرو چنان بود كه حتى مظفرالدين شاه را به فكر انداخت؛ به نوعی که بعدها شاه قاجار را در امضای فرمان مشروطیت ترغیب نمود.
پی نوشتها:
1. عينالسلطنه، قهرمان ميرزا سالور. روزنامه خاطرات عينالسلطنه. به كوشش ايرج افشار. تهران؛ اساطير 1374، صص 40-1339 از روزنامه مورخ سه شنبه 24 جمادىالاولى 1316.
2. همانجا، صص 57-956
3. همانجا، (از روزنامة پنجشنبه 26 ربيعالثانى 1318) ص 1318 (اشاره است به شورش «بوكسورها» در چين كه بهانه به دست دولتهاى اروپايى براى مداخله در آنجا و تقسيم منابع و ثروت آن ميان خود داد، و همسايگان مقتدر ايران گرد اين طعمه بزرگ سرگرم بودند.
4-. E.G.Brawme. Persian Revolution of 1905-1959, London, 1966. p. 106.
5-E.G.Brawne. The Press & Poetry in Modern Persia. Cambridge, 1914.
6. عينالسلطنه، پيشين، ص 1472.
7. براى اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: هاشم رجبزاده. تاريخ ژاپن از آغاز تا معاصر. تهران، 1366. صص 317 تا 343.