کسی در کنار رژیم نخواهد ایستاد، یا کسی جرئت این کار را نخواهد داشت. خیلی دیر شده و هیچکس مایل نیست با دست یاری دادن به رژیم موقعیت خود را به خطر اندازد.
یکی از سناریوهای مطرح شده در تبیین علل شکست حکومت پهلوی، طرح سیاست حقوق بشر از سوی کارتر است.این سناریو در حالی مطرح میشود که مخالفتهای سیاسی پیش از سیاست حقوق بشری کارتر نیز و وجود داشت و شاه تحت تأثیر فضای کشور، مجبور شد از این حربه برای آرام سازی اوضاع استفاده کند.
«موقعیت سیاسی ساکن به نظر میرسد - و هر چه بیشتر و بیشتر دوقطبی می شود. دو جناح بطور فزایندهای در مقابل هم جبهه میگیرند و رژیم آشکارا (اینطور میگویند) میکوشد میان دو جناح پل بزند. اما کسی در کنار رژیم نخواهد ایستاد، یا کسی جرئت این کار را نخواهد داشت. خیلی دیر شده و هیچکس مایل نیست با دست یاری دادن به رژیم موقعیت خود را به خطر اندازد. روشن است که سیاست روسها پس از آنکه پی بردهاند موقعیت کنونی یکباره لاینحل و دفاعناپذیر است، سختتر شده است. مسلماً سخت در برابر رويه آمریکاییها (و غربیها) که اینهمه سردرگم و بیاطمینان هستند، خواهند ایستاد. کارتر با بیخردی این وضع را به وجود آورد، اما اکنون از تحمل عواقب آن چندان شادمان نیست. سیاست او در تشویق رژیم شاه به اتخاذ روشهای متکی به حقوق بشر شکست خورده است و شاه مستبد دوست داشتنی او ناچار است که یک مستبد خشن باشد.»
منبع: دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی، تهران، انتشارات کتابسرا، 1377، صص 157- 159