اگر موفقیتهای من نبود (و نمیخواهم خودستایی کنم، فقط به تو میگویم)، نه تنها از خانواده پهلوی و تمام زحمات و مشقات پدر من اسمی نمیبود و ایران هم نمیبود.
القابی مانند اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی شاهنشاه آریامهر در کنار تملق و چاپلوسی درباریان سودجو، نشان می دهد که نقطه مرکزی سیاست ایران ، شخص شاه بود ، این شاه شاهان به لحاظ استبداد و خود رأی بودن، می تواند در بین همتایان خود شاگرد اول محسوب شود.
به گواه نزدیک ترین افراد به محمدرضا پهلوی دگرگونی روحیۀ شاه تقریبا از اواخر سـال 1349/1970 آغـاز شـده بود. امّا موضوع تغییر و تحول در روحیۀ شاه بیشتر مربوط به جاهطلبی و غرور بیحدّوحصر وی بود. در ایدئولوژی شاهنشاهی، تو گویی شاه قطب عالم امکان اسـت و«عـقل کـل» به شمار میآید.
شاه می گفت: «انقلاب سفید ما نه تنها از دوران سلطنت کوروش مایه گرفته، بلکه دقیقا ما را به جهتی می کشاند که بتوانیم در راستای برنامه های کوروش حرکت کنیم»
شاه در زمان تاسیس حزب رستاخیز در اوج قدرت و شوکت بود. او در آن دوره با شعار معروف تمدن بزرگ خود تصور می کرد که عنقریب ایران و ایرانی را از دست دیو عقب ماندگی رها خواهد کرد و به سر مقصد پیشرفت و تمدن می رساند.
موقعی که در مراسم راهپیمایی به مناسبت ششم بهمن سالروز انقلاب سفید مردم در خیابان رژه می رفتید و به نفع محمدرضا تظاهرات می کردند، محمدرضا این تظاهرات را نشانه حمایت وسیع مردم از خود تلقی می کرد و شاهد ادعای خود می آورد.