دوران استعمارگری مدرن، رسماً از دهه پانزده میلادی آغاز شد و 5 قرن ادامه یافت. پیشتاز حرکتهای استعماری برخی از کشورهای اروپایی بودند که با اهداف استعماری مشترکی تحرکات استعماری خود را آغاز نمودند.
قیمومیت شکل دیگری از استعمار بود که توسط برخی از استعمارگران اعمال شد. این نوع از استعمارگری نیز تفاوت چندانی با شکل سنتی خود نداشت، با این حال در قیمومیت، استعمارگران الزاماتی را پذیرفتند که یکی از این الزامات، تعیین تاریخ خروج از مستعمرات بود.
بریتانیاییها که بزرگترین امپراتوری مستعمراتی جهان را به وجود آورده بودند، فرایند آزادسازی مستعمرات خود را تقریباً بیدرنگ آغاز کردند. شاید مشهورترین نمونه هندوستان بود، پرجمعیتترین مستعمره در جهان و باارزشترین دارایی مستعمراتی دیرپای بریتانیا. هندیها اشتیاق خود را به استقلال مدتها پیش از جنگ جهانی دوم نشان داده بودند.
سیاری معتقدند که استعمار بعد از جنگ جهانی دوم کاملاً از بین رفت؛ اما برخلاف این دیدگاه استعمار همچنان به اشکال مختلفی در بسیاری از کشورها وجود داشت. از جمله این اشکال میتوان به سلطه برخی از استعمارگران بر بخشهای از کشور اشاره کرد. نمود این نوع سلطه را میتوان در تفوق کشورهای غربی بر کانال سوئز دید که با روی کار آمدن ناصر در مصر تلاشهایی برای رهایی ...
بعد از جنگ جهانی دوم کشورهای مستعمره آفریقایی در حرکتی ضداستعماری کنفرانسهایی را برای تأکید هر چه بیشتر بر استقلال سیاسی خود و رهایی از استعمار تشکیل دادند. یکی از کنفرانسهای مهمی که در این رابطه شکل گرفت، کنفرانس همه مردم آفریقا بود که بر محوریتهای خاصی قرار داشت.
برخی معتقدند که استعمارگری علیرغم تمام مشکلات خود، جنبهها و امتیازات مثبتی نیز برای مستعمرات به همراه داشت. از جمله این امتیازات به مسائلی چون دموکراسی اشاره شده است. اما واقعیت آن است که نه تنها در بسیاری از کشورها هیچ گاه دموکراسی شکل نگرفت، بلکه مشکلاتی که بر اثر استعمارگری به وجود آمد بسیار بیشتر از امتیازات آن بود.
خطر درگیری میان استعمارگران یکی از تهدیدات بسیار جدی بود که بسیاری از مستعمرات و استعمارگران را تهدید میکرد. این خطر در زمان تقسیم آفریقا بیشتر از همیشه محسوس بود و در نهایت استعمارگران را به فکر چاره و راهکاری جهت جلوگیری از هر گونه تنش و جنگ انداخت. این راهکار، اشغال مؤثر نام داشت.
گرچه قرن بیستم را قرن استقلال مستعمرات و ضعف برخی از کشورهای استعمارگر دانستهاند؛ اما در همین قرن هم بسیاری از استعمارگران همچنان اصرار به حفظ مستعمرات خود به بدترین شکل ممکن داشتند. در مواردی، استعمارگران با ایجاد فتنه در مستعمرات، منجربه جنگ و تعارضات داخلی در این کشورها میشدند. کنگو را میتوان مصداقی از موضوع دانست.
ویتنام جز اولین کشورهایی بود که در راستای مبارزه با استعمار گام برداشت. این کشور با استناد به اعلامیه استقلال کشورهای استعمارگری چون آمریکا، فرانسه و سایر کشورهای غربی، ضمن تأکید بر حقوق انسانی، اقدام کشورهای غربی در نقض برابری انسانها را نیز زیر سؤال برد.