محمدرضا پهلوی علاقه زیادی به تعریف و تمجید از خود داشت و این موجب شده بود که چاپلوسی و تملق در بین کارکنان و نزدیکان وی بیداد کند در این محیط چاپلوسی و خودپرستی، رسانه های گروهی وظیفه داشتند مردم را هدایت کنند.
در دوره قاجار بسیاری از تشکیلات سیاسی، اقتصادی و نظامی در حد ابتدایی و اولیه بودند. اما برخی از مسائل باعث شد تا این امور توسعه و رشد محدودی پیدا کنند. یکی از این عوامل گسترش ارتباطات و در مواردی دخالتهای بیگانگان بود که برای منافع خود مجبور به گسترش برخی از تشکیلات بودند.
در شمارهای دیگر از روزنامه آفتاب به مقوله آزادی و حدود آن پرداخته شد. در این شماره آمده بود «غذای آزادی» باید «متناسب با قوه آلات هضم باشد.» اگر حدود آزادی رعایت شود، نه تنها این نیاز ضروری بشر محدود نمیگردد، «بلکه به ثبات و دوام آن» خدمت شده است. از دید روزنامه آفتاب آنچه باعث تباهی کشور و قرار گرفتن آن در پرتگاه سقوط گردیده؛ «فقط بی مبالاتی در ...
آیتالله ابوالقاسم خزعلی نیز از جمله روحانیون مبارز انقلاب اسلامی بودند که بارها به دلیل فعالیتهای خود توسط ساواک، دستگیر، بازجویی و شکنجه شدند. ایشان همچنین، چند بار توسط ساواک روانه زندان شدند و یا مورد تبعید قرار گرفتند.
ساواک و حکومت پهلوی، همواره نقش گروههای مذهبی را دست کم میگرفت. حکومت بر این باور بود که قدرت گروههای مذهبی ناچیز است. اما سلسله دستگیری علما و فشار افکار عمومی، خلاف این باور را نشان داد. نمونهای این ادعا را میتوان در آزادی آیتالله دستغیب و برخی از علمای دیگر، تحت فشار افکار عمومی مشاهده کرد.
در رابطه با علل نفوذ قدرتهای بیگانه به ایران در دوره مشروطه و پس از آن دیدگاههای متعددی ارائه شده است. اما در میان تمام عوامل نقش مسائل داخلی بسیار پررنگ و مهم است. این وضعیت بهانه خوبی دست بیگانگان داده بود تا ضمن بهرهبرداری از ایران، خود نیز عاملی برای تقویت بیثباتی شوند.
یکی از علل سقوط حکومت شاه آن بود که بسیاری از واقعیات سیاسی به گوش او نمیرسید. به عبارتی فرهنگ سیاسی که توسط شاه شکل گرفته بود؛ مانع از رسیدن واقعیات به شاه بود. نمونه این واقعیت را میتوانیم از زبان احسان نراقی در گفت و گو با شاه نیز مشاهده نماییم.
اسدالله علم همه چیز را در آرامش میدید و معتقد بود که وضعیت مملکت در کمال مطلوب است. علیرغم اینکه در دهه 50 نارضایتیها به شکل مسلحانه درآمد، با این حال باز هم به زعم علم، همه چیز تحت کنترل و آرامش بود
بعد فرهنگی مبارزات شیخ فضلالله یکی از ابعاد مهم مبارات او است که معمولاً مورد غفلت قرار گرفته و یا توجه چندانی به آن نمیشود، در حالیکه این بعد از اهمیت خاصی برخوردار است. از نکات مهم این موضوع، سنخیت مبارزات فرهنگی شیخ با انقلاب ایران است
فدائیان اسلام جز اولین گروههای اسلامی مبارز در دوره پهلوی دوم بود که با توجه به فضای سیاسی آن دوره، مشی سیاسی تندروانه را اتخاذ کرد. البته فدائیان، در ابتدا اساس مبارزات خود را در همراهی با جبهه ملی و آیتالله کاشانی قرار داد تا به نهضتهایی چون ملی شدن نفت کمک کند.
بعد از کودتای سوم اسفند 1299 و قدرت گرفتن رضاخان برای خلع احمدشاه و پایان سلطنت قاجار، نقشههایی توسط انگلستان و با سردمداری رضاخان کشیده شد. در این راستا کمکم زمزمههای جمهوریخواهی در کشور شنیده میشد.
اگر تا قبل از مرداد 1357 به بهبود اوضاع امیدی بود، این کورسوی امید بعد از مرداد آن سال کاملا کور شد و زنگ انقلاب را به صد درآورد. درواقع در مرداد 57 و پس از آن اتفاقاتی به وقوع پیوست که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، علاوه بر آنکه بر عمق نفرت مردم از حکومت افزود، باعث آشتیناپذیری مردم با حکومت نیز شد.
مشکلات ایران و عراق به پیش از جنگ تحمیلی رژیم بعثی علیه جمهوری اسلامی و در واقع به نظام پیشین حاکم بر ایران باز می گردد. در وضعیتی که ایران در جنگ سرد به سمت حکومت جهان غرب و حکومت عراق به سمت شوروی گرایش داشت، این تقابل ها تا حد زیادی طبیعی می نمود و حتی به درگیری های مرزی نیز انجامید.
بعد ازسقوط مصدق از قدرت، لزوم توجه به مسائل اقتصادی اهمیت زیادی یافت. شاه با واقف بودن به این موضوع که عدم حل تعارضات اقتصادی میتواند منجربه افزایش نارضایتیهای سیاسی شود، توجه به مسائل اقتصادی را در رأس سیاستهای خود قرار داد؛ اما فعالیتهای شکل گرفته نتوانست چندان میسر واقع شود. در این شرایط، راهحل واقعی در گروه سیاستهای دیگر بود.
رضاشاه برای آنکه بتواند قدرت را قبضه کند و به مقام پادشاهی برسد، دست به اقدامات و حیلههای متعددی زد. یکی از حیلههای او، نزدیک شدن به افراد و گروههای مذهبی بود. والاس موری، یکی از کارداران آمریکا در آن دوره، پیرامون این موضوع گزارش داده است
روی کار آمدن رضاخان مرهون تلاشهای گسترده برخی از حامیان داخلی و خارجی او بود که مدام شعار لزوم دیکتاتوری منور برای ایجاد ثبات در ایران را سر میدادند. جالب آنجاست که خود این افراد و گروهها از عاملان اصلی بیثباتی در ایران نیز بودند.
شهید دستغیب، از آغاز مبارزات سیاسی، التزام و ارادت خود به اسلام و امام را نشان داد. علاوه بر مجاهدتهای شخص آیتالله دستغیب در راه انقلاب، اعضای خانواده ایشان نیز در این مسیر با او همگام شدند و در این راه، سختیها و شکنجههایی را متحمل شدند. خانم عصمت الشريعه دستغیب همسر آیتالله در خاطرات خود به این موضوع پرداخته و گفته است
اواخر دوران حکومت قاجار را میتوان دوره آشوب و مبارزات سیاسی میان جریانات مختلف سیاسی دانست. بسیاری از این جریانات رقیب یکدیگر بودند و بر آن بودند تا با قبضه قدرت خود به نظم و آرامش موردنظر در کشور نائل گردند.
بعد از سقوط حکومت رضاشاه، مردم به شادمانی پرداختند و تمام سنن و آدابی را که به اجبار حکومت رضاشاه پذیرفته بودند، دوباره از سر گرفتند. این موضوع به خوبی نشان دهنده آن بود که مردم بسیاری از سیاستها را تنها به اجبار و اکره پذیرفته بودند و قلبا تمایلی به آن نداشتند.
دزموند هارنی یکی از ناظران خارجی که در روزهای ملتهب ایران، در تهران حضور داشت، به خوبی شاهد بسیاری از وقایع سیاسی کشور بود. او با توجه به شواهد و قرائن موجود به خوبی دریافته بود که آرامش حاکم بر کشور، آرامشی نسبی و ظاهری است.