کشور آلمانی در آستانه جنگ جهانی اول با حیله و دسیسههای مختلف توانست بسیاری از مردم ایران را به جرگه حامیان خود درآورد. البته استفاده از تطمیع نیز از دیگر روشهایی بود که آلمان به کار برد و اتفاقاً این روش نیز بنا به دلایلی کارساز گردید.
شاه در اواخر حکومت خود به دلیل مواجهه با بحران سیاسی، نسبت به حامیان غربی خود نیز بدبین شده و از آنان انتقاد میکرد. در مواردی او همچنین سازمانهای غربی را به توطئه علیه خود نیز متهم میکرد. با این حال بلندپروازی سیاسی و مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر نیز همچنان ادامه داشت
همزمان با مطرح شدن فرار شاه از کشور، جنگ قدرت میان امام و بختیار در جریان بود. از یک سو بختیار تلاش داشت با چیدن کابینهای قوی قدرت را از آن خود کند و از آن سو امام علیرغم دوری از وطن نهادهای انقلابی خود را میچید.
کنوانسیون وین که طبق آن مستشاران نظامی از حق مصونیت قضایی برخوردار میشدند یکی از جنجالیترین لایحههایی بود که هیچکدام از نخستوزیران شاه حاضر نبودند به آن تن دهند. چنانچه وقتی این طرح در زمان امینی بر سر زبانها افتاد، امینی از مطرح کردن آن در مجلس خودداری کرد
علیرغم آنکه بسیاری تحلیلگران داخلی و خارجی در زمان اوج گرفتن اعتراضات مردمی، بر اشتباهات سیاسی و اقتصادی شاه تأکید داشتند؛ اما برخی از حامیان داخلی اصرار داشتند که مخالفان افرادی لاابالی هستند.
هویدا مهمترین گزینه نخستوزیری بعد از منصور بود. نام او دقیقا بعد از ترور منصور بر سر زبانها افتاد و گویا این موضوع ناشی از دلایلی چون برخورداری از حمایت دربار و برخی از سازمانها و نهادهای بینالمللی بود.
رضاشاه در طول سلطنت خود، اموال زیادی را غارت و تصاحب کرد. او علاوه بر ثروتاندوزی مالی، املاک زیادی را به تصرف خود درآورد. بخش مهمی از املاک، جز مرغوبترین املاک شمال بودند که به بهانه جلوگیری از نفوذ کمونیسم مصادره گشتند.
محمد مصدق با همه داعیه اش برای حرکت دادن ایران به سمت یک جامعه دموکراتیک، هرگز پا را به عرصه عمل ننهاد. حرکت ایران به سمت دموکراسی، نیازمند یک حرکت انقلابی بود؛ او می بایست به فراتر از اصلاحات می اندیشید.
بسیاری از حامیان حکومت پهلوی معتقد بودند که بحران سیاسی ایران، بحرانی زودگذر است و به راحتی میتوان بر آن غلبه کرد. این موضوع نشان دهنده عمق بیاطلاعی بسیاری از نهادهای تحلیلگر وابسته به حکومت پیرامون بحران سیاسی کشور بود
یکی از شیوه های تبعید مخالفین در دوره پهلوی دوم این بود که حکومت به وسیله عوامل خود تلاش می کرد تا عرصه را بر مخالفین تنگ کند؛ به طوری که حیات و ممات او در سختی بیفتد. سپس حکومت چنان نشان می داد که عواملی که اقدام به حمله به آن شخص می کنند، دوستداران حکومت و مخالفین آن فرد هستند.
تیمورتاش همچون خود رضاشاه مستبد و خودسر بود و البته رضاشاه تا زمانی که به خوبی بر امور مملکتی مسلط شود، به او فضای مانور داد. کم نبودند افردای که توسط تیمورتاش به کنار نهاده شدند. سرانجام نیز نوبت او شد. این بار قرار بود او توسط کس دیگری شکار شود. او کسی نبود به غیر فرد تمامیت خواه دیگری به نام محمدحسین آیرم.
استعمارگران در قالب گروهی نیز فعالیت داشتند. به عبارتی آنان با تشکیل گروههای مختلف در زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به بدنه حاکمیت کشور استعمارگر نفوذ کرده و به دریافت اطلاعات و خدمات مورد نیاز میپرداختند. از جمله این گروهها میتوان به مستشرقان اشاره کرد.
با استناد به منابع تاریخی و خاطرات دولتمردان و نخبگان سیاسی پهلوی دوم، محمدرضا شاه نه تنها اعتقادی به دین و ارزشهای دینی نداشت، بلکه از هر فرصتی برای دین زدایی از تمامی شئونات جامعه نیز استفاده می نمود و حتی ماموران و نخبگان سیاسی نیز رگه هایی از دینداری نیز داشتند در نزد شاه مورد تمسخر و توهین قرار می گرفتند.
جاسوسان زیادی در دربار ایران برای کشورهای خارجی از جمله روسیه کار می کردند. یکی از این افراد بعد از انتشار خاطرات یک فرد روس شناساسی و اعدام شد «محمد علی میرزا خاقانی» بود که در دفتر نخست وزیر به عنوان متصدی کار می کرد. جالب اینجاست که روس ها خدمت کاران خود را نیز به بهای یک افشاگری در کتاب خاطرات به جوخه اعدام می سپردند و برای آنان ارزشی قائل نبودند....
عبدالله خان طهماسبی که مدتی فرمانده لشکر آذربایجان و در موقع ریاست وزرائی سردار سپه سمت استانداری آذربایجان را عهده دار بود، مورد سوءظن رضاخان واقع شد. پهلوی به آذربایجان رفت و او را همراه خود به تهران آورد.
احتمالا مسأله کشف حجاب و بازگشت زنان به ویژه زنان طبقه پایین جامعه به چادر و دیگر تقیدات مذهبی را در نظر گرفتهاند و به دیگر ابعاد این امر توجهی ننموده اند.
محمدرضا زانو زدن وزیران در برابر پایش را یک سنت ملی مـیپنداشت و هـر وقـت در جمع حاضر میشد، دست خود را دراز میکرد تا ببوسند. او چنان به تملقخواهی شهرت یـافته بـود که نه تنها اطرافیان داخلی، بلکه شخصیتهای خارجی نیز در محافل خصوصی خود، از ایـنکه تـوانستهاند از ایـن راه عوایدی هم به جیب بزنند، بر حماقتهای شاه میخندیدند.
شاه سیاست متحدالشکل کردن لباس را به بهانههای مختلف وضع نمود. از جمله به این خاطر که لباس اهل علم و عموم مردم متفاوت باشد. اما در واقع سودای غربی سازی فرهنگ ایرانی را داشت و این سخنان تنها سیاست اعلامی بود که پشت آن یک سیاست اعمالی پنهان شده بود. از دیدگاه رضا شاه، متحدالشکل کردن لباس عاملی جهت توسعه کشور بود. در حالی که او تحت تأثیر سفر امانالله ...
شاه در طول حیات سیاسی خود طرحهای اقتصادی و کشاورزی زیادی را اجرا کرد؛ اما واقعیت آن است که بسیاری از این طرحها نتوانستند نیازها و رضایت مردم را جلب نمایند. یکی از علل این موضوع، عدم برنامهریزی درست و شناخت دقیق نیازهای اقتصادی مناطق بود.
واکنش دیکتاتورمآبانه شاه با مسئولان و نهادهای مدنی باعث شده بود تا بسیاری از آنان جرأت هیچ گونه مخالفت یا اظهارنظری را نسبت به مسائل کشور نداشته باشند. تا جایی که دوستان نزدیک شاه همچون علم نیز سعی میکرد با طفره رفتن از مسائل مختلف، از هر انتقادی نسبت به شاه پرهیز کند.