قصه ظهر جمعه برنامه ای بود که از بدو تاسیس رادیو به راه افتاده بود و در طول سالیان متمادی راویان متعددی به خود دیده بود. از ابتدای سال شصت محمدرضا سرشار کار گویندگی در قصه ظهر جمعه را آغاز کرد. او صدای بسیار مناسبی برای قصه گویی داشت و قصه های انتخاب شده نیز اکثر شنوندگان را راضی می کرد.
بخشی از این کتاب مربوط به نقد نظریههای هانتیتگتون است. وی در مقاله معروف (نبرد تمدنها) با یکی دانستن مسحیت با فرهنگ غربی لیبرال، با نادیده انگاشتن مبناییترین و موجهترین و مستحکمترین پایه وحدت، یعنی خدا و خداپرستی میکوشد تا بر طبل اختلاف و تفرقه کوبیده و تمدنها را به جان هم بیندازد و رندانه بستری برای مانور نظام سرمایهداری فراهم کند.
یکی از گوشههای تاریک و پوشیده تاریخ شعر فارسی، آنجاست که از زنان شاعر سخن رفته است؛ آنچه ما از شاعرانی همچون «رابعه بنت کعب»، «مهستی گنجوی» و «ملک جهان خاتون» میدانیم اگر نگوییم در حد صفر است، چیزی بیش از آن نخواهد بود.
«شیار 143» و «خط ویژه» منتخب نگاه تماشاگران شدند، فیلمهایی که روایتی از زندگی مادر شهید و کشمکش جوانانی گرفتار در یک اختلاس سازمانیافته است؛ بدیهیترین پیام این انتخاب پایهگذاری خط مشی برنامهریزیها بر عزت ملی است.
«عباس» در والفجر 8 به شهادت رسید و جنازهاش را به شهریار بردند؛ «منصور» اصرار داشت تا یک یادمان برایش در دزفول درست شود و خیلی زود دو قبر در کنار هم با یک تابلو در دزفول خودنمایی کرد: «مزار شهیدان منصور حسینیفر و عباس رهنما».
«سیدحسن کاظمینی» پس از تمرین به سراغ سید مصطفی رفت و با اصرار از او خواست که در تئاتر نقش شهید را بازی کند؛ درخواستی که پذیرفته نشد؛ چند روز بعد و پس از عملیات سیدحسن به سید مصطفی گفت: دیدی عاقبت شهید شدم؟!
شهدا، به جوش میآورند خونهای سرد و بیحرکت را، به هوش میآورند قلبهای غافل و خوابیده را و به نوش میسازند لبهای خشک و تشنه را؛ شهدا، در میان بتها ابراهیماند، در میان فرعونها موسیاند و در میان بلاها ایوباند.
آنچه در کتاب «رهایی از تکبر پنهان» مورد توجه قرار میگیرد این است که حتی بسیاری از ویژگیهای به ظاهر مثبت و اعمال حسنه ما نیز در خدمت تکبر پنهان ما هستند حتی تواضع و اخلاص ما!
اینجا تهران، همه چیز در حال تحول است، حتی جای درخت با تیر چراغ راهنما و بعضاً تیر برق عوض شده، اما شهری است دوست داشتنی که همچنان در کوچه پس کوچههایش گمنامانی هستند که هدفشان همچون تلاششان از بین بردن منکرات و محرمات است.
از تعبیر شدن ادامه خوابم حیران و نگران بودم؛ هزار فکر در سرم گذشت، مگر میشود روزی امام در بین ما نباشد پس این همه دعای مردم و متصل شدن قیام به نهضت امام زمان چه میشود؟
روایت حماسهها و مظلومیتها، آن اشکها و خون دلها، آن جداییها و صبوریها کار آسانی نیست؛ مرد میدان میخواهد که آن حماسهها را در حد و اندازه آنها روایت کند.
مواجهه با دنیای ناشناخته، آنقدر برای کودک دشوار است که کاری جز گریستن با تمام وجود، از او برنمیآید؛ او گریه میکند، اما اطرافیانش خشنودند؛ این سفر دشوار، برای مسافرانی که پیش از او این مسیر را پیمودهاند مایه مسرت است.
ثبت روز دزفول در تقویم رسمی کشور معنایش این است که دزفول با شهرهای دیگر از جهاتی متفاوت است؛ این تفاوت باید ثمره و امتیازاتی برای شهرمان داشته باشد و لازم است از این فرصت در جهت توسعه دزفول استفاده شود.
حماسه آفرینی زنانه بر دل مینشیند و خاطرات را رنگ میبخشد، حماسهای که غرق لطافتی برگرفته از عشق مادرانه، دلسوزی خواهرانه و شجاعت زینبی است؛ شجاعتی که او را تا خطوط مقدم جبهه به عشق فرزندان میکشاند.
هوا روشن شده بود و دشمن گردان ما را زیر آتش شدید گرفته بود؛ ما از دو طرف محاصره شدیم و دشمن اجازه نداد تا نیروهای خودی به ما ملحق شوند؛ طوری شد که مجبور شدیم 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم.
روز سالگرد پیروزی مقاومت در لبنان زلزلهای با 5.1 درجه در مقیاس ریشتر در بیروت ثبت شد و به سرعت در شبکههای اجتماعی یک مطلب جالب پخش شد که «نصرک هز الدنی» پیروزیات دنیا را تکان داد، سرود پیروزی که حزب الله قبلاً تولید کرده بود.