ماهیت سیاستهای نوسازی امیرکبیر به گونه ای بود که با منافع بسیاری از بلوکهای قدرت در دربار قاجاریه در تضاد بود و همین امر باعث شکل گیری ائتلاف راهبردی بین مخالفین داخلی امیرکبیر و مخالفین خارجی اش یعنی دو قدرت انگلیس و روسیه گردید.
جوان و تاریخ- مقالات
داستان پروژه نوسازی و مدرنیزاسیون شئونات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران معاصر فراز و نشیب زیادی را سپری نموده است. ولی در دوره های مختلف تاریخی، پروژه اصلاحات و نوسازی به دلایل مختلف ناکام ماند. این موضوع در دوران قاجاریه بسیار ملموس و محسوس بود و علی رغم تلاش دولتمردانی نظیر عباس میرزا و امیرکبیر، نوسازی به سرانجام و سرمنزل نهایی خود نرسید و از درون اصلاحات دوران قاجاریه، استبداد رضاخانی بروز و ظهور پیدا نمود و آرمان ایجاد جامعه و کشوری مدرن و تـوسعه یـافته در ابعاد مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی عملاً محقق نشد. در این نوشتار تلاش خواهیم نمود داستان پرفراز و نشیب اصلاحات در دوره قاجاریه را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
عباس میرزا و شروع موج اول نوسازی ایران
عباس میرزا شاهزاده قاجاری (1833-1788 م/49-1203 ش)، پروژه نو سازی و اصلاحات را به عنوان واکنش و پاسخی در برابر هجوم استعماری روسـیه تـزاری کلید زد. جدا از جنبه های مثبت اندیشه های اصلاحی خواهانه عباس میرزا، این برنامه ماهیت منفعلانه، عکس العملی و عملگرایانه داشت، و علاوه بر این، سایر نخبگان سیاسی قجری نیز به دلیل تهدید منافع و مطامع شخصی خود، به شدت مانع پیشبرد اصلاحات او شدند. البته دولتمردان قجری و در راس آنها شخص فتحعلی شاه قاجار، تصور صحیحی از تمدن غرب نداشتند و به غیر از عباس میرزا و همراهانش که در ولیعهدنشین تبریز مستقر بودند، با آگاهی از تحولات تمدن غرب و تاثیرات مدرنیزاسیون در تحولات مختلف کشورهای همسایه از جمله روسیه و عثمانی و حتی مصر، به این نتیجه رسیدند کـه تنها رمز موفقیت ایران در برابر تهاجم ارتش روسیه، رونق بخشیدن به پیـشرفتهای عـلمی و فنی، سایر جنبههای زندگی جامعه ایرانی می باشد و لذا «اگر ایران بخواهد به زندگی خود ادامه دهد ناچار بـاید دسـت بـه یک سری اصلاحات و نوسازی بزند.»[1] ازاینرو به عنوان اولین اقدام عملی در راستای تحقق اهداف برنامه نوسازی ایران و همچنین توسل به نیروی سوم جهت تعدیل نفوذ انگلستان و روسیه در عرصه سیاسی و امنیتی ایران، کشور فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت مورد توجه عباس میرزا قرار گرفت و لذا هیأت هفتاد نفری بـه ریـاست ژنـرال «گاردان» برای نوسازی ساختاری و نظامی قشون ایران به سبک اروپایی و آموزش ساختن اسلحه و استحکامات و تـهیه نقشهها و کالکهای نظامی به ایران سفر نمودند.[2] البته در کنار جنبه های نظامی این هیئت، برنامه هایی نظیر ترجمه کتب و اعزام دانشجو به خارج و جلب صنعتگران اروپایی و رواج علوم و صنایع جدید در ایران و استخراج معادن نیز، دردستور کار سیاستهای نوسازی عباس میراز قرار گرفت. در خط دهی برنامه های نوسازی عباس میرزا نبایدنقش مـیرزا عیسی فراهانی مشهور به میرزا بزرگ و قائم مقام اول و نایب عباس میرزا را نادیده گرفت. تاریخ نگاران وی را به عنوان پیـشرو مـکتب اصـلاح و ترقی ایران می دانند.[3] نوسازی ارتش ایران به دلیل کارشکنی و مخالفت انگلستان و روسیه فرجام خوشی نداشت، اما کماکان نخبگان سیاسی ایران از طریق سفرنامه هایی نظیر ابـو طالب اصفهانی(مسیر طالبی)، عبد اللطیف شوشتری(تحفة العالم)، میرزا ابو الحسن خان ایلچی(حیرت نـامه)و سـفر نـامه میرزا صالح شیرازی؛ اطلاعات زیادی را از شیوه و سبک زندگی اروپائیان و مؤسسات علمی و صنعتی و وجود آزادی و حـکومت قـانون و پارلمان و«مشورت خانه»و تفکیک قوا و مشروطیت در اروپا کسب نمودند. اطلاعاتی که بعدها بنیانهای نظری مشروطیت را پایه گذاری نمود.[4]
موج دوم اصلاحات به رهبری قائم مقام فراهانی و امیرکبیر
در دوره محمدشاه قاجار نیز، میرزا ابوالقاسم مقام فراهانی تلاشهای زیادی در خصوص نوسازی و اصلاحات جامعه ایرانی انجام داد و با تقویت دولت مرکزی و ارتش قاجاری سعی داشت از نفوذ ناروای دو قدرت استعماری انگلستان و روسیه جلوگیری نماید. در نهایت وی نیز به سرنوشت اسلاف اصلاح طلب خود گرفتار شد و درهمان سال اول با مخالفت و کارشکنی دربـاریان و بـیگانگان مواجه شد و به دستور مـحمد شـاه به قـتل رسـید.(1835 مـ/1214 ش) امیر کبیر چهره شاخص دیگر اصلاح طلبان در دوره قاجاریه بود که در به قدرت رسیدن ناصرالدین شاه قاجار نیز نقش بسزایی ایفاء نمود و در مدت کوتاهی که صدارت ناصرالدین شاه را بر عهده داشت «بنیان همه گونه اصـلاحات تجدد خواهانه را گذاشت.»[5] امیرکبیر بزرگ شده مکتب قائم مقام بود و به تاسی از پدر اصلاحات ایران یعنی عباس میرزا، در اولین اقدام خود اصلاح سازمان اقتصادی و مالی سلطنت قاجاریه را در دستور خود قرار داد. وی از پرداخت بسیاری از مواجب و مـستمریهای گـزاف شـاهزادگان و درباریان و دیوانیان و روحـانیان جلوگیری نمود و حتی برای پادشاه حقوق ثـابت مـعین کرد و بر عایدات دولتی افزود، و میان دخل و خرج دولت موازنه برقرار کرد.[6] امیرکیبیر از آنجایی که خاطره تلخ تجاوزات روسیه به ایران را فراموش نکرده بود، اصـلاح نظام جدید و ارتش و تأسیس کارخانههای اسـلحه سـازی و توپ ریـزی و کـارخانههای صـنعتی و تشویق و توسعه صنایع مـلی را نیز از اولویتهای اصلی برنامه نوسازی خود دانست و با تاسیس مدرسه دارالفنون نیز گامهای بسیار بلندی در کسب علوم و فنون و صنایع روز تمدن غرب و اروپا برداشت و در راستای تقویت جامعه مدنی و ارتقای آگاهی های سیاسی و اجتماعی جامعه نیز با ایـجاد روزنـامه «وقایع الاتـفاقیه» در جهت تقویت دولت مـرکزی و مـحاکم عرف و برقراری نظم و ثبات و امنیت و قانون و عدالت، تلاشهای زیادی نمود.[7]
ماهیت سیاستهای نوسازی امیرکبیر به گونه ای بود که با منافع بسیاری از بلوکهای قدرت در دربار قاجاریه در تضاد بود و همین امر باعث شکل گیری ائتلاف راهبردی بین مخالفین داخلی امیرکبیر و مخالفین خارجی اش یعنی دو قدرت انگلیس و روسیه گردید. این ائتلاف از همان ابتدای روی کار آمدن امیرکبیر دور ملکه مادر جمع شده و به توطئه سازمان یافته علیه او پرداختند و در نهایت موفق شدند نظر شاه را جلب نموده و دستور عـزل و تبعید و قتل او را بگیرند. بعد از امیرکبیر جنبش اصلاح خواهی در ایران در دوره صدارت میرزا آقاخان نوری (58-1851 م 75-1268ش) مجدداً دچار خودکامگی، فساد و بیقانونی و بیثباتی سیاسی و مداخله بیگانگان شد. تا اینکه با برکناری او، مجددا فکر اصلاحات این بار از درون دستگاه دیوان جلوهگر شد. میرزا جعفر خان مشیر الدوله در دوره صدرات سه ساله خود نیز با تأسیس شورای دولتی با شش وزارتخانه مقدمات تاسیس تشکیلات اداری مدرن را فراهم نمود. اما این دوره سه ساله نیز با مخالفت عناصر درباری و سودجو به پایان رسید و یک دوره بحران اقتصادی و سیاسی ده ساله تا روی کـار آمـد سپهسالار آغاز شد.[8] به تعبیر جان فوران در سالهای بعد از امیرکبیر «تقریبا همه طرحهای امیر کبیر بر هم زده شد. ارتش از هم گیسخت؛ کارخانهها تعطیل شدند و کسری بودجه مجددا پدیدار گردید.»[9] نیکی کدی در توصیف وضعیت ایران در این دوران می نویسد:« ایران در این مقطع زمانی بیشتر به بازاری برای مصرف کالاهای اروپایی تبدیل شد و صادرات محصولات کشاورزی آن نیز تابع نوسانات بازار جهانی شد. جامعه ایرانی روز به روز دوقطبی می شد و با افزایش شکاف طبقاتی، طبقه ضعیف روز به روز فقیرتر و طبقه ثروتمند روز به روز غنی تر می شد. در عین حال دولت نیز اقدام عملی موثری در جهت تقویت اقتصاد ضعیف ایران در مقابل اقتصاد غرب برنمیداشت.»[10]
سپهسالار و شروع موج سوم اصلاحات
میرزا حسین خان مشیر الدوله سپهسالار اعظم در دوره صـدارتش(80-1870 مـ/ 97-1287 قـ) مانیفست نخست وزیری خود را اصلاح و بازسازی تشکیلات دولتی، نوسازی نظامی و اصلاحات اقتصادی اعلام نمود. سپهسالار توجه به قانون، قانون گرایی و احترام به حقوق فردی و اجتماعی مردم را از خطوط قرمز خود تعریف کرده بود.[11] ازاینرو اولین بارقه های اصلاحات از وزارت عدلیه آغاز شد و به کمک میرزا یـوسف خان مستشار الدوله «قوانین نو وضع شدند، دستگاه قضاوت استقلال نسبی پیدا کرد، و قانون اساسی نوشته شد.»[12] هدف اصلی سپهسالار «تأسیس دولت منتظیم بر پایه قانون استوار» بود، وی با تأکید بر سیاست عرفی، تفکیک قوا و از جمله جدایی قوه قانون گذاری از قوه اجرائیه و تقویت دولت مرکزی، تلاش داشت پایه های قانونی محکمی برای سیاست نوسازی خود پی ریزی نماید. وی درعین حال علاقع زیادی به جذب و بکارگیری افراد تحصیل کرده با رعایت اصل شایستگی فردی داشت. در اصلاحات اقتصادی سپهسالار نیز تـأسیس بانک و سرمایه گذاری خارجی در دستور کار قرار گرفت ولی ازآنجایی که این سـیاستهای مـالی، پولی و صنعتی وی با منافع طبقه حاکمه قدرتمند سازگار نبود و از همان آغاز کار مخالفت و کارشکنی میکردند. در نهایت ماهیت الگوی غربی برنامه نوسازی سپهسالار از یک طرف و کارشکنی درباریان وابسته و سودجو از طرف دیگر و همچنین رسوایی به بارآمده ناشی از قرارداد رویتر سبب عزل صدراعظم اصلاح طلب ناصرالدین شاه شد. در دوران صدارت امین الدوله بعد از مدتی وقفه ناشی از خلاء قدرت پیش آمده، طرح تاسیس مـجلس شـبه قانون گذار به نام «مجلس خاص دولتی»، تأسیس انجمن معارف، آزادی نسبی مطبوعات، اداره منظم مالیه و گـمرک، خـزانه و پسـتخانه مدرن و... در دستورکار قرار گرفت. اصلاحات امین الدوله نیز راه به جایی نبرد و بعد از عزب وی، تمامی ساختارها ، نهادها و تشکیلات مدرن دولتی مجدداً از هم پاشید و دولت با بحران شدید مـالی و سـیاسی رو بـه رو شد. درواقع تمامی سیاستهای نوسازی دوران قبل از انقلاب مشروطه به دلایل مشابه نتیجه نداد و ایران کماکان از ارتش مدرن و منسجمی برخوردار نبود، دولت مرکزی در شرایط ضعیفی به سر می برد و همچنان مردم در اداره سرنوشت سیاسی خود سهمی نداشتند[13] و نارضایتی های عمومی روز به روز افزایش پیدا نموده ودرنهایت همین نارضایتی ها در قـالب جـنبش تنباکو و نهایتاً انقلاب مشروطه(6-1905 م/6-1285 ش) به نقطه انفجار خود رسید.
پی نوشتها
[1]عبد الهادی حائری، «تشیع و مشروطیت در ایران»، چ 2، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1364 ص 11
[2] حسین محبوبی اردکانی، «تاریخ مـؤسسات تـمدنی جـدید در ایران»، انتشارات دانشگاه تهران، 1354، ص 54
[3] فریدون آدمیت، «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران»، چ 5، تهران، انتشارات خوارزمی، 1355، ص 23
[4] سید احمد موثقی، «نوسازی و اصلاحات در ایران معاصر»، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی(دانشگاه تهران)، پاییز 1384، شماره 69، ص238