رقابتهای ابرقدرتها در شرق جهان در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مفهومی را پدید آورد به نام بازی بزرگ. دستاورد بازی بزرگ برای ایران، جدایی بخشهای زیادی از سرزمین پهناور ما بود. جالب اینکه در تمام این بازی، انگلستان ذینفع بود و حضور مستقیم داشت.
شاید با حرکت دول غربی به سمت شرق، که به باور بسیاری ناشی از ذات جهانگیر نظام سرمایهداری است، حاکمین شرقی تصور نمیکردند که روزی این استعمارگران، تکیه برجای آنان بزنند. همچنانکه وقتی انگلیسیها به خاورمیانه و آسیا روی آوردند، کمتر کسی فکر مینمود که روزگاری خارج شدن این استعمارگران تنها با قیام و انقلاب ممکن شود.
برای ایران عصر صفوی اما انگلیسیها نه تنها استعمارگر نبودند، بلکه بهظاهر ناجی فرض میشدند. هنوز کسی نمیدانست پشت این همراهی و همکاری انگلیسیها با دربار صفوی، چه خوی استعماری و رویکرد غارتگرانهای نهفته است. انگلیسیها به دربار صفوی کمک نمودند تا ایران، پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون کند. آنان همچنین با آموزش ساخت اسلحه و تربیت نیروهای ورزیده، ایران را در تقابل با عثمانیها یاری دادند. اما زمانی که انگلیسیها بهتدریج با بازار آسیا آشنا شدند و بهطور ویژه هند را خوان نعمت خود قرار دادند، نگاهشان به ایران و ایرانی تغییر کرده بود. اگرچه انگلیسیها آن زمان که در تقابل با پرتغالیها و عثمانی، به کمک ایران میآمدند نیز اصل ماجرا این بود که این دو کشور، دشمن انگلیس محسوب میشدند، اما حداقل این حسن را داشت که ایران و انگلیس در این دوره، در همکاریهای خود، بازی برد-برد را تجربه مینمودند.
بازی بزرگ
با آغاز دورهی قاجار و آن زمان که انگلیسیها با سرعت بیشتر بر هند چیره میشدند و هریک از ایالات و ولایات آن را به سیطرهی استعماری خود میافزودند، آن زمان که خبر نتایج پربار استعمار هند به گوش همتایان اروپایی انگلستان میرسید، مردان انگلیسی باید به فکر چارهای برای حفظ داشتههای خود میافتادند. عمدهی رقیبان انگلیس در طی دهههای طولانی تسلط بر هند را شاید بتوان فرانسه، روسیهی تزاری و آلمان دانست.
اینگونه بود که تاریخ با مسئلهای مواجه شد به نام «مسئلهی شرق» یا «بازی بزرگ». البته واقعیتهای پیشآمده در بازی بزرگ بهانهای شد تا انگلیسیها برای حفظ منافع خود در هند، بر طرح نظریات مختلف دفاعی و امنیتی اقدام کنند. اما در هر صورت، آنچه مشخص است اینکه در این بازی، مسئلهی حائز اهمیت، هندوستان بود و کشوری که نقش محوری و فعال را بازی مینمود، انگلستان بود. در این چارچوب، مطلب حاضر درصدد است تا بهطور خاص به این مسئله بپردازد که «بازی بزرگ» چگونه تجزیهی خاک ایران را رقم زد؟ در واقع آیا میتوان میان بازی بزرگ و جدایی بخشهای وسیعی از شمال ایران و همچنین افغانستان از خاک کشورمان، ارتباط برقرار نمود؟
آنگونه که فوران تشریح میکند، این طرح «بازی بزرگ» ناشی از اجماع فزایندهای بود که در انگلستان در مقابل سیاستهای توسعهطلبانهی روسیه ایجاد شده بود. سیاستهایی که به ضرر ایران، عثمانی و آسیای مرکزی بود و بعدها به بازی بزرگ شهرت یافت. «در این طرح، ایران بهعنوان دولت حائل در برابر پیشروی و توسعهطلبی فزایندهی روسیه بهسوی هندوستان، از اهمیت استراتژیکی خاص برای بریتانیا برخوردار شد.»[1] از یک منظر دیگر و به اعتقاد برخی پژوهشگران، بازی بزرگ میان انگلستان و روسیهی تزاری، در قرن نوزدهم، تنها برای تسلط بر منطقهی قفقاز و آسیای مرکزی روی داد.[2] اگرچه برخی دیگر از پژوهشگران، دامن این تقابل را وسیع میدانند و تمام حد فاصل ترکستان چین و تبت تا ترکیهی امروز را عرصهی رویارویی این دو کشور قلمداد میکنند.
اما به هر حال، آن بخشهایی از سرزمین ما برای طراحان این بازی اهمیت داشت که به هندوستان نزدیکتر بودند. بنابراین سیستان، بلوچستان و خراسان در معرض رویارویی و تقابل ابرقدرتهای وقت بود. البته به این واسطه کل ایران در معرض جنگ قرار داشت. اینگونه بود که ایران عصر قاجار به بازی و تقابل هژمونهای زمان خود کشیده شد. ضعف شدید دولت مرکزی ایران، بغرنج شدن بازی بزرگ و ضررهای دولت ایران در این زمینه را تشدید مینمود.
طرح «بازی بزرگ» ناشی از اجماع فزایندهای بود که در انگلستان در مقابل سیاستهای توسعهطلبانه روسیه ایجاد شده بود. سیاستهایی که به ضرر ایران، عثمانی و آسیای مرکزی بود و بعدها به «بازی بزرگ» شهرت یافت.
«این رقابت ژئوپلیتیکی، که بعدها به بازی بزرگ مرسوم گردید، در تمامی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به ضرر ممالک محروسهی ایران و خراسان بزرگ آن زمان (که تحت حاکمیت و تابعیت ایران بهشمار میرفت) و در جهت توسعهطلبی قدرتهای رقیب در جریان بود.»[3]
البته همانطور که در سطور بالا نیز به آن اشاره شد، از آنجا که بازی بزرگ طرحی برای حفظ هندوستان در سیطرهی قدرت انگلستان بود، میبایست آن را فراتر از رقابت روس و انگلیس دید. همانطور که در ادامه به آن اشاره میشود، ناپلئون فرانسوی نیز به هندوستان و نعمتها و ثروتهای آن چشم داشت و بارهای نقشهی حمله به هند را ترسیم نموده بود. آنچه نام روسیه را در این طرح برجسته میکند، موقعیت جغرافیایی آن است که به نسبت دیگر دول اروپایی، تهدیدی دائمی برای منافع انگلستان در هندوستان محسوب میشد. بهعلاوه روسها انگیزههای بسیاری نیز برای رسیدن به هند داشتند.
از دههی دوم قرن نوزدهم تا دههی دوم قرن بیستم، روسها بهترتیب قزاقها، ازبکها، تاجیکها و ترکمنها را در مناطق مختلف آسیای مرکزی سرکوب نمودند و به سمت جنوب به پیش میآمدند. این مسئله برای انگلیسیها بهشدت هراسناک بود. بهخصوص که در ابتدای قرن بیستم و کمی پیش از انقلاب روسیه، نفوذ امپریالیستی این کشور در ایران نیز به اوج خود رسید. نفوذی که اگرچه با یورش نظامی آغاز شد، اما به سلطهی سیاسی و پس از آن، سلطهی اقتصادی منجر شد.
قرارداد گلستان و ترکمنچای
روسها در قرن نوزدهم، همانطور که در آسیای مرکزی میجنگیدند، با ایرانیها نیز درگیر بودند. رؤیای هند که به نظر میرسد بار روانی فراوانی برای حرکت این کشور به سمت جنوب را فراهم ساخته بود، تاحدی مبتنی بر وصیتنامهی پتر کبیر بود، اگرچه بسیاری این وصیتنامه را جعلی میدانند. پتر کبیر به دنبال حل مسئلهی عقبماندگی روسیه بود که در سالهای سلطهی مغولان بر این سرزمین، شدت گرفته بود و تنها راه آن، ورود به آسیای مرکزی و به تعبیری بلندپروازانهتر، ورود به هندوستان بود که از ثروت زیاد آن، سخن بسیار به گوش میرسید. در واقع همانگونه که خرابیها از ورود بیگانگان به روسیه ایجاد شده بود، آنان تنها راه آبادی را در هجوم به بیگانگان میدانستند!
انگلیسیها از انگیزههای روسها و فرانسویها برای حمله به هندوستان اطلاع داشتند و بنابراین درصدد بودند که پیش از آنکه نیروهای مهاجم به این سرزمین نزدیک شوند، به رویارویی با آنها بپردازند. از این رو بود که به فکر آشنایی و شناخت بیشتر با مناطق حائل میان خود و قدرتهای بزرگ افتادند. همهی این ابرقدرتها برای شناخت وضعیت راههای مناطق حائل به اعزام جاسوسهای کارکشته پرداختند. همچنین به تأسیس کنسولگری و مراکز دیدهبانی در این سرزمینهای کمتر شناختهشده پرداختند و نیروهای خود را برای جنگ آماده ساختند.
در همین راستا، انگلیسیها که از حمله به هندوستان از راه ایران بیم داشتند، در اوایل قرن نوزدهم، سراوان جان ملکم را به همراه هیئتی به ایران فرستادند تا این کشور را برای دفاع از هند با خود همراه سازند. وی مأموریت داشت نظر شاه را به هر قیمتی که شده، حتی پرداخت پول، جلب کند و نتیجه را بهصورت نوعی معاهدهی دفاعی بر روی کاغذ بیاورد و بدین ترتیب، با یک تیر دو نشان بزند. نخست اطمینان حاصل کند که پای رقیب آن زمان انگلستان (یعنی فرانسه) به ایران باز نمیشود و دوم شاه را متعهد سازد در صورت ایجاد هرگونه خصومت از طرف سرزمین افغانستان، با آنها بجنگد. در عوض بریتانیا نیز متعهد میشد در صورتی که از سوی افغانستان یا فرانسه حملهای به ایران صورت بگیرد، برای بیرون راندن دشمن، تجهیزات دفاعی و جنگی لازم را در اختیار شاه بگذارند.[4]
پس از این معاهده، اولین جنگهای میان روس و ایران آغاز شد. با پیشروی روسها به خاک ایران و تصرف گرجستان، ارمنستان و... ایران از انگلستان مدد خواست. انگلیسیها که حالا با روسیه علیه ناپلئون (که در فرانسه خود را امپراتور خوانده بود) متحد شده بودند، به درخواست شاه ایران توجه ننمودند. نکتهی جالب آنکه آنها مطابق قرارداد هم میتوانستند بیتوجهی خود را توجیه نمایند. طبق توافق، انگلیس متعهد شده بود در صورت حملهی فرانسه و افغانستان، به کمک ایرانیان بشتابد و نه روسها! این برخورد انگلیسیها باعث شد تا ایرانیان به سمت دشمن روس و انگلیس، یعنی فرانسویها، گرایش یابند.
هدف قاجارها از نزدیکی به فرانسه، بازپسگیری خاک ایران از روسیه بود. بدین ترتیب، ایران و فرانسه با هم توافق نمودند تا در مقابل اجازهی ایران به فرانسه برای حمله به هند از خاک ایران، فرانسویها به یاری ایران در تقابل با روسها بشتابند. ناپلئون حتی قول داد تا سپاه ایران را آموزش دهد تا روبهروی روسها بایستند. اما انگلیسیها مطمئن بودند که آموزش سپاه ایران تنها برای رویارویی با روسیه نیست، بلکه ناپلئون درصدد است تا از سپاه آموزشدیدهی ایران برای حمله به هند نیز بهره بگیرد.
با شکست روسیه از فرانسه در جنگهای اروپایی (1807)، یک بار دیگر همهچیز به هم ریخت. این دو کشور با امضای عهدنامه «تیلسیت» توافق کردند که فرانسه دامنهی نفوذ خود را در غرب و روسیه در شرق گسترش دهد. این بار فرانسویها بودند که در بازی بزرگ، ایران را تنها نهادند و در برابر حملات جانانهی روسها، کشور ما را بیدفاع گذاشتند. بنابراین ایران کشور حائل بازی بزرگ، یک بار دیگر بیدفاع بهسوی انگلستان گرایش یافت. قطعاً این سرگردانی در کنار خوی استعماری دول اروپایی، به ناکارآمدی دستگاه قاجار و ضعف شاهان فاسد آن نیز بازمیگشت.
بدین ترتیب، ایران و انگلستان بار دیگر باب روابط را گشودند. ایرانیان این بار تلاش کردند تا با انگلیسیها قراردادی را به امضا برسانند که همهجانبه باشد و انگلیسیها نتوانند از آن شانه خالی کنند. بنابراین به جای نام بردن از کشور خاصی در رویارویی با ایران، در قرارداد ذکر شد که انگلیس میبایست در مقابل هر «مهاجمی» به یاری ایران بشتابد و کمکهای خود را از ایران دریغ نکند. به دنبال این توافق، این بار آموزش سپاه ایران به انگلیسیها سپرده شد. طبق این قرارداد، ایران نیز به انگلیسیها متعهد میشد که به هیچ کشوری اجازه ندهد تا از خاکش برای حمله به هند بهره بگیرد.
اما آنچه باعث میشد تا قرارداد اخیر میان ایران و انگلیس، کمتر ضمانت اجرا داشته باشد، توافقاتی بود که میان انگلستان و روسیه وجود داشت. دو کشور هنوز بهنوعی خود را متحد در برابر فرانسه میدانستند. انگلستان در این برهه، بیش از آنکه از روسها بترسد، از فرانسویها میهراسید. قراردادی نیز که با ایران بسته بود، بیشتر بهعنوان تضمینی برای عدم حملهی فرانسه به هند از راه ایران بود. بنابراین در حملهی روسها به ایران، انگلیسیها سیاست مماشات را پیش میگرفتند تا مبادا متحد آنها از آنان آزرده خاطر شود! انگلیسیها هنوز روسها را تهدیدی جدی برای هندوستان نمیدیدند و فاصلهی این کشور با هند را زیاد میپنداشتند.
عهدنامهی پاریس محصول حملهی ایران به افغانستان، آن هم به تحریک روسیه بود. روسها به دنبال این بودند که با حملهی ایران به افغانستان، راه هند باز شود تا این کشور در فرصت مقتضی بتواند به هند لشکرکشی کند.
در بازی بزرگ، روسیه که از لحاظ صنعتی همپای رقبای اروپایی خود نبود، پس از تمامی حملات و تصرفات نظامی خود، تلاش میکرد تا همچون آنها، در اولین فرصت از مزایای مواد خام و بازار سرزمینهای تازه تصرفشده استفاده نماید. جنگ دوم میان ایران و روسیه که به عهدنامه ترکمنچای انجامید، خطر نزدیک شدن روسیه به هند را برای انگلیسیها جدی نمود، اما باز هم انگلیسیها ترجیح دادند تا به مقابله با رقیب سنتی خود برنخیزند. حملهی ارتش ایران به روسها برای بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفته، منجر به تصرف سرزمینهای بیشتری از سوی روسها شد.
پس از این شکستها، ایرانیها برای بازپسگیری خاک خود، بار دیگر به سمت انگلیسیها روی آوردند و به توافق دو کشور استناد نمودند. اما جالب آنکه این بار هم انگلیسیها از درون متن قرارداد بهانهای برای عدم همراهی با ایران داشتند. در متن قرارداد آمده بود در صورت حملهی هر مهاجمی، انگلستان به یاری ایران میشتابد؛ حال آنکه این بار ایران آغازکنندهی جنگ بود! در واقع ایران برای بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفتهی خود به روسیه حمله کرده بود. بنابراین انگلیسیها برای دومین بار از تقابل با روسیه طفره رفتند.
ماجرای جدایی هرات از ایران
جدا از ماجرای مناطق شمالی ایران، جدایی هرات از ایران نیز در دعوایی میان ایران و انگلستان و این بار هم در دفاع از هند رقم خورد. این بار کشوری که به مقابله با ایران پرداخت، بریتانیا بود و جالب اینکه این بار عامل تحریککننده برای حمله، روسها بودند. انگلیس افغانستان را بهمثابهی نزدیکترین راه روسیه برای رسیدن به هند میدید و بر سر آن حساسیت خاصی داشت. در این برهه، انگلیس در کریمه درگیر بود.
همانطور که گفته شد، ایران به تحریک روسیه، فرصت را مغتنم شمرد تا افغانستان را که اسماً تحت حاکمیت ایران بود و از اطاعت دولت مرکزی خودداری مینمود، مطیع کند. روسها با تحریک ایران درصدد بودند راه هند را باز کنند و ایرانیها با حماقت و بدون درک نیات روسها، تن به لشکرکشی به افغانستان دادند. انگلیسیها بلافاصله با پیاده نمودن نیرو در جنوب ایران و بمباران بوشهر، قاطعیت خود را در مقابله با ایران نشان دادند و ایران را مجبور به پذیرش عهدنامهی پاریس نمودند. برطبق این عهدنامه، افغانستان از ایران جدا شد. جالب آنکه براساس این عهدنامه، در صورت بروز هرگونه اختلاف مرزی میان دو کشور، حکمیت با انگلیسیها بود!
بازی بزرگ اگرچه بعد از این باعث جدایی بخشهای دیگری از کشور ما نشد، اما در ادامه نیز انگلیسیها و روسها بدون توجه به استقلال ایران، بارها دربارهی کشور ما تصمیم گرفتند. قرارداد 1907 و 1915، که ایران را به بخشهای نفوذ دو کشور تقسیم مینمود، از آن جمله است. تشکیل پلیس جنوب پس از وقوع جنگ جهانی اول، مثال دیگری در این زمینه است. این نیروی نظامی که بهنوعی بیانگر ترس انگلیس از قدرت جدید دنیا، یعنی آلمان و نفوذش در ایران و استقبال ایرانیان از این نیروی سوم بود، از نیروی انسانی ایرانی و ملیتهای دیگر آسیایی تشکیل شده بود؛ آن هم برای دفاع از منافع انگلیس در منطقه. منافعی که قطعاً هند و ثروتش در درجهی اول آن بود.
بدین ترتیب، ایران در دورهی تقابل قدرتها، نه تنها استقلالی از خود نداشت، بلکه با بیارادگی حکام داخلی و ضعف دولت مرکزی و همچنین خوی استعماری دول اروپایی، بخش زیادی از سرزمین خود را در خلال رقابت بر سر هند و بازی بزرگ از دست داد.(*)
پی نوشت ها
[1]. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمهی احمد تدین، تهران، انتشارات رسا، 1380، ص 172. [2]. علی آقا بخشی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1383، ص 287. [3]. عمران راستی، میراث خراسان بزرگ از بازی ژئوپلیتیکی «بازی بزرگ»، مطالعات فرهنگی و اجتماعی خراسان، بهار 1390، شمارهی 19، ص 34. [4]. پیتر هابکرک، بازی بزرگ، ترجمهی رضا کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1379، ص 45.