هر چند که این عناوین نان و آب چندانی نداشت ولی از لحاظ پرستیژ شخصی جایگاه ویژهای داشت. غلامرضا در بین خواهران و برادران به عنوان مردی پول دوست و خسیس شناخته میشد
. تکثر اولاد هر چند در گذشته موجب سرافرازی بزرگ خاندانها بود ولی در بسیاری مواقع باعث بروز مشکلات و دردسرهایی هم میشد. رضاشاه که از چهار ازدواج خود صاحب یازده فرزند شده بود نیز از این مشکلات کم نداشت. وقتی که رضاخان در تبعید مرد میراثش بین فرزندان تقسیم شد. هر چند شاید به ظاهر عادلانه تقسیم نشد ولی هر چه بود ارث کمی نبود و کمترین مبلغ آن در حد خودش پول هنگفتی به حساب میآمد.
فرزندانش هم بیکار نمینشینند و به فرآخور خودشان کاسبی خوبی به هم میزنند که سرمایه اولیه آن از پول پدر و سرمایه بعدی آن که مهمتر بود نفوذ دربار در امور داخلی ایران بود.
درباری که توانست آنان را از لحاظ اقتصادی به پیش ببرد. همانطور که میدانیم بسیار از مسائل اقتصادی ایران سر در آخور دربار داشت و طبیعتاٌ درباریان کسانی بودند که با خاندان جلیل سلطنت ارتباط تنگاتنگی داشتند.
یکی از این افراد غلامرضا پهلوی بود. وی پنجمین فرزند رضاخان و تنها فرزند از توران امیرسلیمانی بود. توران همسر سوم رضاخان چندان سر سازگاری نداشت و اندکی بعد از تولد غلامرضا طلاق داده شد و از دربار رانده.
غلامرضا پهلوی زیر نظر مادر و سپس محیط دربار پرورش یافت و مراحل اصلی تحصیلات را در دانشگاه افسری طی کرد و رسماٌ یک شخصیت نظامی به حساب میآمد. هر چند با برادر تاجدارش چندان روابط حسنهای نداشت ولی به هر صورت به عنوان برادر شاه مناصبی مهم در دست داشت: ریاست کمیته المپیک، ریاست باشگاه سوارکاری، آجودان ویژه شاه، ریاست عالی بازرسی ویژه ستاد فرماندهی عالی و عضو شورای نیابت سلطنت.
هر چند که این عناوین نان و آب چندانی نداشت ولی از لحاظ پرستیژ شخصی جایگاه ویژهای داشت. غلامرضا در بین خواهران و برادران به عنوان مردی پول دوست و خسیس شناخته میشد. به طوری که هیچگاه مهمانی رسمی و پر خرجی به سبک دیگران انجام نمیداد. و مهمانیهایش مورد تمسخر و موجب خنده بقیه میگردید. حتی این خساست و لئامت وی به جایی رسیده بود که در سالمرگ برادرش در قاهره به علت بی پولی شرکت نکرد. چنانکه احمدعلی مسعود انصاری یار پیشین رضا پهلوی ــ ولیعهد ــ در خاطراتش از آن چنین یاد میکند:
مراسم شب سال شاه بود. اعضای خانواده و دوستان یکایک از نقاط مختلف جهان به قاهره میآمدند و جالب اینکه همان سال شاهپور غلامرضا پهلوی از لندن پیغام داد که چون پول تهیه بلیط و مخارج سفر را ندارد نمیتواند در شب سال مرگ برادرش شرکت کند، که البته همه میدونستند این یک بهانه بود و نشان دیگری از خست او که مشهور خاص و عام بود و اِلّا با زندگی مرفه و پولهای فراوانی که او داشت این هزینه به حساب نمیآمد. به همین سبب هم بر خلاف انتظار وی، فرح یا اشرف برای او پولی نفرستادند و او هم در مراسم شرکت نکرد.
مسلماً این امر در ایران هم بود و مختص به بعد از سرنگونی رژیم پهلوی نمیشد. همانطور که گفته شد مشاغل دولتی چندان درآمدزا نبود ولی شاه هم که این را میدانست چندان دست و پای خانوادهاش را نبسته بود. برای اینکه آنان را از افکار و اعمال سیاسی دور کند امور اقتصادی، جاده یک طرفهای بود که سرعت حرکت در آن برای اعضای خاندان آزاد بود.
غلامرضا هم که ظاهراًٌ کار دولتی داشت از این جاده استفاده فراوانی میکرد. تعداد زیاد کارخانه و واحدهای کشاورزی و ساختمانی از جمله نشانههای آن بود. علیآباد تهران واقع در جاده آرامگاه که خارج از محدوده و زمینهای کشاورزی به حساب میآمد به محدوده اضافه شد و با تقسیمبندی زمینهای آن و تبدیل شدن به خانههای مسکونی پول هنگفتی نصیب غلامرضا و مادرش کرد. شهرک سازی در کنار دریای خزر و دهها مورد دیگر از جمله این امور بود
البته در این جا غرض آن نبود که فهرست اموال غلامرضا مورد بررسی قرار گیرد بلکه جالبی سند ارائه شده در این بخش از لحاظ سبک نگارش آن است. مرتضی سلطانیه پیشکار غلامرضا پهلوی با سبکی درباری و نوکرمآبانه متنی جالب نوشته که علاوه بر زیبایی متن ناظر بر بخشی از امور اقتصادی غلامرضا پهلوی است: