جوان مسیحی انگلیسی در سال 59 به بهانه تسخیر لانه جاسوسی به ایرانیها اعتراض کرده و از آقا خواسته بود که جواب نامهاش را بدهند. آقا هم جواب جالبی مرقوم کردند که شباهتهایی به نامه ایشان به جوانان اروپا و آمریکای شمالی دارد.
در ویرایش جدید کتاب «مسیح در شب قدر» که موسسه جهادی(صهبا) آن را منتشر کرده و در نمایشگاه کتاب به دست مخاطبان رسید، ضمیمهای نیز به آن افزوده شده بود که آن هم نامهنگاری رهبر انقلاب با یک جوان مسیحی انگلیسی در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب بود.
بعد از سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، و در دوران دولت موقت، آمریکا و استکبار جهانی، اگرچه منافع بسیاری را در ایران از دست داده بودند، اما هنوز امید داشتند که این انقلاب نوپا دربرابر قدرت آنها سر خم کند و حداقل، پرچم مقابله و ایستادن در برابر آنها را بلند نکند.
اما تسخیر لانۀ جاسوسی آمریکا در ایران، توسط دانشجویان پیرو خط امام و گروگان گرفتن کارکنان سفارت آمریکا در تهران، تیر خلاصی بود بر این تصور، و شروعی بود برای دشمنیهای علنی و شدید آمریکا با نظام جمهوری اسلامی ایران.
یکی از مهمترین اقدامات آنها که تاکنون هیچوقت متوقف نشده؛ ساختن ذهنیتی دروغین از اسلام و نظام اسلامی ایران، در بین مردم عادیِ دنیا و بهخصوص مردم کشورهای غربی و استکباری است. آنها هر دروغی را با هر وسیلهای میگفتند و میگویند، تا به مردم بقبولانند که این دین و این نظام، ضد عقل و خرافی، خشن و بیرحم، جنگطلب و به دنبال سلطه بر جهان است و در این راه، حاضر است تمام کشورها و ملتها را به نابودی بکشاند.
چندی پس از تسخیر لانۀ جاسوسی، در بیست ایالت آمریکا، تابلوهای بزرگ با تصویری خشن از حضرت امام خمینی(ره) نصب شد.
تابلوهایی که روی آن نوشته شده بود: «برای مبارزه با این مرد، با سرعت کمتر از 55 مایل بر ساعت برانید» تا کمتر بنزین و نفت مصرف شود!
و این در کنار دهها ساعت برنامۀ تلویزیونی، دهها فیلم سینمایی و صدها روزنامه و مجله بود که در آن تاریخ منتشر میشد و مستقیماً به این موضوع میپرداخت، تا به مردم بقبولاند که باید با اسلام و انقلاب اسلامی دشمن باشند.
«یان برین» جوانی بیستویکساله، کارگر، مسیحی و اهل انگلستان است. بعد از تسخیر لانه جاسوسی در سال 59، او هم تحت تأثیر این تبلیغات قرار میگیرد؛ اما روحیۀ آزادگیِ ناشی از جوانی و انصاف و معنویت ناشی از التزام به مسیحیت، او را به این نتیجه میرساند که از سر دلسوزی، نامهای انتقادی به مقامات ایرانی بنویسد.
آن روزها، نماز جمعه و امام جمعه، جایگاه خاصی داشت و انقلابیترین مواضع نظام، از این جایگاه بیان میشد. بهخصوص نماز جمعۀ تهران، که تبدیل شده بود به اُمالقرای اسلام ناب. خطبههای نماز جمعۀ تهران، توسط رسانههای غربی رصد میشد و انعکاس داشت، البته با غرضورزی و بهشکلی که مطلوب خود آنها بود.
یان برین از میان مسئولان نظام اسلامی، امام جمعۀ تهران را مخاطب نامۀ خود قرار میدهد:
«آیتالله عزیز
اسم من «یان برین» است. بیستویکساله هستم، من از روی غضب و عصبانیت نمینویسم؛ بلکه از روی امید و ایمان مینویسم، درست همانطور که شما درمقابل کشورتان احساس میکنید.
آیا ممکن است من ملاقات و مذاکرهای با شما داشته باشم؟ من میدانم و داستانهایی از شما شنیدهام که چقدر شما بد هستید؛ اما من اینطور از شما انتظار ندارم و همیشه نوعی بزرگ شدهام که به اعتقادات مذهبی دیگران احترام بگذارم. من یک مسیحی هستم و بهعنوان یک مسیحی، درستی و خلوص نیّت من اجازه نمیدهد که از روی عصبانیت بنویسم. من، همانند سایرین، مسئلة گروگانگیری را خیلی مدّنظر دارم و مشتاقم رابط و واسطة بین شما و دنیای غرب باشم. همچنین من انگلیسی هستم و این اواخر، ایران نظریات بدی دربارة انگلیس داشته و من متأسفم!
هرکسی که این نامه را برای شما میخواند، لطفاً بگوید که من هیچگونه نظریات سیاسی ندارم. من فقط یک کارگر ساده و معمولیِ انگلیسی هستم؛ کسی که منطق و دلیل را قبول داشته و عشق را بهترین راه ممکن میداند. در صورت طولِ عمر بیشتر، امیدوارم که سریعاً جوابی از شما دریافت کنم. ارادتمند و امیدوار به شما، یان برین»
ترجمۀ نامه، بدون کم و کاست به امام جمعۀ تهران، آیتالله خامنهای میرسد. ایشان با حسن نیت و اعتقاد به پاکی و آزادگی این جوان، نامه را میخوانند و جواب میدهند. این نامه و جواب آن، در میان انبوهِ اسناد ارزشمندِ بهجا مانده از دفتر امامجمعۀ تهران بوده است.
جالب این است که حضرت آقا خودشان وقت گذاشته و با دستخط خود، جواب نامه را نوشتهاند؛ با دست راستشان که در آن زمان، هنوز به دست منافقینِ بریده از وطن، مجروح نشده بود.
«بسمهتعالی
برادر مسیحی عزیزم
نامهی شما که در آن احساسات پاکی موج میزند برای من دوستداشتنی و موجب سپاسگزاری است. کاش این احساسات پاک میتوانست بسود ملت ستمدیده ما ـ که اگر همکیش شما نیست همنوع شما است ـ به کار بیفتد. یقیناً شما نمیدانید که دولتهای ستمگر آمریکا و پیش از آن و همزمان با آن، دولت شما با ما چه کرده و بر سر ما چه آورده است. ما سالها ـ بیش از پنجاه سال ـ هم از نظر اقتصادی و هم از نظر سیاسی و مهمتر از همه، از نظر فرهنگی و اخلاقی ضربات جبرانناپذیری از این دولتها خوردهایم. آنها بیشترین ثروت مادی و معنوی ما را بر باد دادند و دهها هزار از جوانان ما را کشتند و رژیمی را که همه این فجایع را انجام میداد حمایت و تقویت کردند فقط باین دلیل که برای آنان سود اقتصادی داشت.
ملت ما سالها مبارزه کرد و عاقبت با فداکاری خود توانست رژیم دستنشانده را ساقط و خود را از اسارت دولتهای سودجو رها کند. یکسالونیم است که دولت ایالاتمتحده و متحدانش، از همه وسایل برای کوبیدن دولت جوان ما که نود درصد مردم ما صمیمانه از آن پشتیبانی میکنند، استفاده میکند. داستانهایی که شما در بدی ما شنیدهاید گوشهای از این تلاشها است. ما با ملت انگلیس و آمریکا هیچ کینهای نداریم. ما هر انسانی را در هر جای جهان و با هر عقیدهای محترم میشماریم. ما فقط مایل نیستیم بیش از این تجاوز و ظلم را تحمل کنیم. آیا به نظر شما این توقع بزرگی است؟
شما بهعنوان یک انسان مسیحی صدای ما را تا هرجا میتوانید برسانید. بگذارید روح مسیح در این کار شما ظاهر شود. پیشنهاد میکنم که نامۀ خود را با این چند سطر در یک روزنامه پرتیراژ انگلیس چاپ کنید. آیا میتوانید؟ آیا میکنید؟
امیدوارم نامه بعدی شما را همراه با آن برگ از روزنامه که پیشنهاد مرا تأمین کرده است دریافت کنم.
سیدعلی خامنهای
امامجمعهی تهران»
سیوچهار سال پس از این ماجرا، تخریب و تبلیغات ضداسلامی در غرب، به اوج میرسد. آنها خودشان به تشکیل گروههای افراطی و تکفیری در میان مسلمین، کمک کردهاند و به آنها پروبال دادهاند؛ تا در نقاط مختلف جهان، و عمدتاً در میان خود مسلمانان دست به ترور و خونریزی بزنند؛ بعد، همین اعمالِ ضد اسلامی را بهانهای کردهاند برای تخریب اصل دین و اهانت به آن. مدعیان تمدن و حقوق بشر، در رسانهها به مقدسترین ارزش بیش از یکونیممیلیارد مسلمان، پیامبر رحمت و مهربانی، حضرت محمد صلّیاللهعلیهوآله، توهین میکنند و نام آن را آزادی بیان میگذارند.
در این فضای غبارآلود، کورسوی امیدی که در جامعۀ غرب دیده میشود، قلب حقیقتجوی جوانان است. اینبار حضرت آیتالله خامنهای، در جایگاه رهبر مسلمین و بهعنوان استادی اسلامشناس و مبدع، تمام «یان برین»های غرب را مخاطب قرار میدهند و یک مرتبه در زمستان سال 93 و بار دوم نیز همین چندی پیش نامهای به آنها مینگارند و آنها را مخاطب قرار میدهند.