۱
plusresetminus
چشم كافر نبيند كه اين خونخوار وحشى چه كرد....زن‌ها و دخترها را يغما و بى سيرت و مردهاى پير را كشته و سخت دكان‌ها و مغازه‌ها را چپاول كردند؛ فرياد از ظلم اين ظالم خونخوار ديوانه.
يكى از دهشتناك ترين تراژدى‌هاى تاريخ ايران

يكى از دهشتناك ترين تراژدى‌هاى تاريخ ايران بعد از مشروطه جنگ و جدال‌هاى بى پايان سالارالدوله با دولت مركزى در غرب كشور بود كه به فجايع فراوانى منتهى شد.

سالارالدوله كيست؟
ابوالفتح ميرزا سالارالدوله (١٣٣٨-١٢٦٠ق)به طور قطع يكى از متحدين سياست خارجى بريتانيا و يكى از كسانى بود كه مورد حمايت شركت نفت انگليس و ايران واقع مى‌شد، تا در موارد ضرور از او به نفع منافع امپراتورى بريتانيا بهره بردارى نمايند. او فرزند سوم مظفرالدين‌شاه قاجار بود، به سال ١٢٧٦ شمسى والى كرمانشاه شد؛ به مصادره اموال مردم پرداخت و باعث ايجاد نارضايتى گرديد. به همين دليل مظفرالدين‌شاه او را از كار بر كنار ساخت. اندكى بعد بخشوده شد و دو سال بعد به سال ١٢٧٨ حاكم زنجان گرديد. به سال ١٢٨٠ حاكم خوزستان و لرستان شد و شش سال بعد در بحبوحۀ مشروطه شورشى عليه برادر ارشد خود محمدعلى شاه قاجار به راه انداخت. ميرزا على اصغر خان اتابك كه بعدها قربانى توطئه‌اى شد كه انگليسى‌ها از آن آگاه بودند، فتنه سالارالدوله را فروخوابانيد و وى را به تهران آورد و محبوس ساخت. سالارالدوله خدماتى شايان به شركت نفت انگليس و ايران كرده بود، به همين دليل وقتى ديگر كه جانش در معرض تهديد واقع شد، كنسول بريتانيا دركرمانشاه او را پناه داد و اجازه گرفت خاك كشور را ترك گويد.به سال ١٢٩٠ محمدعلى شاه براى بازگشت به تخت سلطنت شورشى به راه انداخت، اين شورش البته به جايى نرسيد اما سالارالدوله به ظاهر در حمايت از برادر و در باطن براى رسانيدن خود بر اورنگ پادشاهى؛ وارد همدان شد، رايت طغيان برافراشت و با سپاهى به سوى تهران رهسپار گرديد. در همين حيص و بيص او خود را شاه ايران اعلام كرد، اما سپاهش در حدود ساوه از نيروى دولت مركزى شكستى فاحش يافت. به دنبال اين شكست او بار ديگر به خارج گريخت و اين بار در سويس رحل اقامت افكند. سالارالدوله مردى قسى القلب بود و فقره زير كه به نقل از نشريه چهره نما چاپ مصر آورده مى‌شود، تنها يكى از نمونه‌هاى بيدادگرى اوست.بعد از سقوط مشروطه او به‌منظور رسانيدن خويش بر سرير سلطنت، حملاتى را عليه قشون دولت مركزى ايران سازماندهى كرد. در اين درگيرى او با يارمحمدخان كرمانشاهى و اعظم‌الدوله درگير شد، اما شكست سختى خورد. يارمحمدخان فتحنامه‌اى منتشر كرد و از آن سوى اعظم‌الدوله به خيال اين‌كه سالارالدوله گريخته است شروع به رتق و فتق امور شهر كرد، اما طولى نكشيد كه بار ديگر سالارالدوله وارد شهر شد.
تا اعظم‌الدوله به خود آيد، قواى مهاجم اين شاهزاده شورشى وارد شهر شدند:
«چشم كافر نبيند كه اين خونخوار وحشى چه كرد....زن‌ها و دخترها را يغما و بى سيرت و مردهاى پير را كشته و سخت دكان‌ها و مغازه‌ها را چپاول كردند؛ فرياد از ظلم اين ظالم خونخوار ديوانه.»
او رجال ديوانى شهر مثل اعظم‌الدوله و فخيم‌السلطنه و عيسى خان نامى را «هم خفه، هم قطعه قطعه [كرد]، هم به‌دار [آويخت] و هم آتش زد.» اعتلاءالدوله كارگزار خوزستان را همراه با برادرزنش ميرزا جعفرخان به واسطه نشر فتحنامه «با فضيحتى بسيار آورده به‌دار كشيدند و او را تيرباران كردند. دو روز نعش او بود تا همشيره‌هاى بيچاره و اقوامش نيمه شب آمده با پول گزاف او را پارچه شده بردند كفن كردند.»
در اثر فتنه سالارالدوله دو ايالت لرستان و خوزستان دچار افلاس شدند، در اين دو ايالت تا بروجرد غير از سالارالدوله، رؤسا و سركردگان ايلات، امان مردم را بريده بودند: «اگر در آذربايجان بوى آدميتى نمى‌آيد اقلاً پست و تلگرافى، داد و ستدى، معامله و خريد و فروشى هست اينجا ابداً اينها وجود ندارد. تمام غارت است و چپاول و آدمكشى.» فقط سالارالدوله نبود كه امان مردم را مى‌بريد، صمدخان والى جبار آذربايجان عملاً خود را به زير بيرق روس و انگليس برده بود، فارس و بنادر همراه با كرمان و سيستان و بلوچستان عملاً تحت نفوذ انگلستان بودند، اصفهان و يزد تحت اقتدار سران ايل بختيارى بود و عملاً تابع فرامين دولت مركزى به حساب نمى‌آمد و از آن سوى استرآباد و گرگان عملاً تحت كنترل روس‌ها بود. خراسان به واسطه استعمال شيره و ترياك از همه جا امن تر است و بايد ممنون آن افيون بود.
خلاصه اين‌كه «ايران ما امروز خيلى تماشايى است. اما چون اين نمايشات خورد خورد و اندك اندك عادت شده به نظرها غريب نمى‌آيد و هيچ حس نمى‌كنيم كه ما خودمان چطور خودمان را اسير چنگال ديگران كرديم، يا چطور تيشه به ريشه خود زديم و بنياد اين بناى محكم را ويران و سرنگون كرديم. امروز ما گذشته از آن‌كه در تحت قيموميت دو دولت قوى عالم درآمده‌ايم و هيچ مفرى و گريزى نيست در داخله خودمان مبتلا به بلايى هستيم كه به مراتب صدمات و لطماتش شديدتر است!»
بعد از كودتاى سوم اسفند و به سلطنت رسيدن رضاخان، دولت انگلستان ماهى هزار و پانصد تومان به وى مقررى مى‌پرداخت، اين مقررى تا سال ١٣١٢ به او پرداخت شد. نكته مهم اين است كه سالارالدوله در اين زمان در شهر حيفا مى‌زيست، جايى كه جنبش صهيونيستى با شدت تمام رواج داشت؛ اقامت او در حيفا تا سال ١٣١٤ دوام يافت. وى چهارده سال آخر عمرش را در مصر به سر برد و در همان جا هم از دنيا رفت. 
https://www.cafetarikh.com/news/49153/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما