برخی ناآگاهانه، قیام چاهکوتاهی و دشتستانیها را تجزیهطلبانه دانستهاند؛ اما با استناد به شواهد محکم تاریخی، باید گفت، «جنبه ملی بودن این طغیان از قیام خیابانی بیشتر بود. اینها افراد پاکی بودند که فقط برای بیرون راندن انگلیسیها قیام کرده بودند ولی صحبت از تجزیه نبود.»
رئیسعلی در میدان کارزار جان داد در حالی که وزراء و بزرگان آن عصر حتی شهریار آن دوره ایران در تهران مشغول عیاشیهای شبانه روزی خود بودند! و امثال رئیسعلی را یاغی و طاغی مینامیدند.
با آغاز جنگ، چشم امید ایرانیان به نیروی سوم یعنی آلمان دوخته شده بود. آلمان از نظر ایرانیان ــ حداقل در رابطه با ایران ــ به روش استعمارگرانه نپرداخته بود. ایرانیان از اینکه میدیدند آلمان با روس و انگلیس، وارد جنگ شده، شادمان بودند و پیروزی آلمان را به یک معنی پیروزی خود میدانستند.
رییسعلی شخصییت شگفتانگیزی است. میگویند دشمن قسم خورده ماست. برخی هم او را آدم آرامی میدانند که کمتر از کوره در میرود ولی میگویند اگر خشمگین شود قدرت کنترل خود را ندارد..
کمکم شیخنشینهای ساحل جنوبی خلیجفارس تابع انگلستان شدند و این در حالی بود که دولت وقت ایران به دلیل ضعف روزافزون کمتر به خلیجفارس توجه مینمود. لذا سیاست و تجاوز انگلستان در بخش اعظم قرن نوزدهم در خلیجفارس جریان داشت و مرکز هدایت آن نیز بوشهر بود.
رئیس علی در پاسخ مقامات انگلیسی می نویسد:" خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آن ها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است. بدیهی است که در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهیم کرد."
رئیس علی، در نامه های متعدد به شیخ محمدحسین برازجانی برای جهاد و قیام علیه قوای انگلستان کسب تکلیف می کند که سرانجام مرحوم شیخ صورتی از حکم جهادی که مراجع شیعه از نجف اشرف ارسال داشته بودند به ضمیمه حکم خود مبنی بر وجوب جهاد با کفار انگلیسی و جلوگیری از رخنه آن ها به بنادر جنوب ...
لرد کرزن وزیر امور خارجه دولت استعمارگر انگلستان که قرارداد ۱۹۱۹ را با ایران بست، جمله معروفی دارد: «من حتی ۵ دقیقه هم صرف آن نمیکنم که بپرسم آیا ما محبوب مردم هستیم یا نه! پاسخ با جوهر قرمز بر روی نقشه جهان نوشته میشود».
«زن چت شده؟ نمیتوانم بدبختی مردم را ببینم! حالا روزگار تفنگ است، اگر تفنگ را دوست دارم برای این است که دردی از مردم را دوا کنم. فردا وقتی همهمان مُردیم وقتی داستانمان را گفتند میخواهی هوشنگ سرش را پایین بیندازد یا سرش را بالا بگیرد و بگوید من پسر نعمت هستم؟»