در محلی به نام تپه سـلام کـه شهر مـشهد و حـرم امـام رضا از آن رؤیت میشده(تـقریبا در 12 کیلومتری مشهد) زائران با قرائت زیارتنامهء حضرت امام رضا،که بر سنگ مرمر سیاهی حـک شـده بود،و نیز با افزودن چند سـنگ بـه پشـتههای سـنگی بـیشماری که زائران پیـش از آنـان روی هم انباشته بودند،رسم سلام دادن به آن حضرت و آداب اذن ورود را به جا میآوردهاند....
محمدرضا زانو زدن وزیران در برابر پایش را یک سنت ملی مـیپنداشت و هـر وقـت در جمع حاضر میشد، دست خود را دراز میکرد تا ببوسند. او چنان به تملقخواهی شهرت یـافته بـود که نه تنها اطرافیان داخلی، بلکه شخصیتهای خارجی نیز در محافل خصوصی خود، از ایـنکه تـوانستهاند از ایـن راه عوایدی هم به جیب بزنند، بر حماقتهای شاه میخندیدند.
کوچک اندام، ظریف، با موهای سیاه، که از زیبائی بهره چندانی نداشت، ولی بسیار جسور و بیپروا بود و این جسارت را در عاشق پیشگی به حد ابتذال کشانید و در میان درباریان به فساد اخلاق شهرت یافت...
یکی از جراید مخالف جمهوری خواهی رضاخان و شخص سردار سپه، روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی بود و عشقی با آنکه آزادیخواه و شخصا طرفدار رژیم جمهوری بود،با این وجـود بـا جمهوری مصنوعی و اجباری رضاخانی مخالف بود.
رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین و به احتمال زیاد کشور آرژانتین ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانوادهٔ سلطنتی از جمله شمس پهلوی و علیرضا پهلوی و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد بمبئی هند ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای شیلی ...
غالب گروه های غیر اسلامی و حتی مجاهدین خلق، این حرکت را در راستای نوعی سازش و انعطاف امام نسبت به غرب می دانستند! اظهار می کردند که ایشان می بایست به یکی از کشورهای سوسیالیستی و یا الجزایر و لیبی! که به تصور انان کشوری مسلمان، انقلابی و سوسیالیست و ضدانقلابی بود، سفر می کرد...
اگـر چـه محمود غزنوی و اخلاف وی نیز نـسب خـویش را بـه شاهان ساسانی میرساندهاند،امّا با تمسّک به آیۀ{/«انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»/}، دیگر چندان ضـرورتی نـمیدیدهاند کـه در این نسبسازی پا فشاری کنند؛با این همه،با بـه خـدمت گرفتن کارداران ایرانی و مرسوم داشتن بسیاری آداب و رسوم ایرانیان،سعی میکردهاند تا آنجا که میشود جلوی سرکشیها را بگیرند ...
استعمار و استبداد همیشه در تلاش است تا با ایجاد فرق و مذاهب انحرافی راه را برای گسترش و دوام فرهنگ اصیل ملی ببندد و از این طریق عرصه را بر اسلام ناب محمدی تنگ و تنگ تر کند...
در این سند تاریخی مهم گزارش محرمانه سرپرستی لرن سفیر انگلستان به اوستن چمبرلین راجع به اوضاع سیاسی ایران و وضعیت جناح های موجود در آستانه تغییر سلطنت قاجاریه آمده است
زمانی در ایران قحطی وجود نداشت و سبک و سیاق زندگی کشاورزی ایران به گونه ای بود که طی آن مردم به مقدار لازم اقدام به کاشت محصولاتی چون گندم می کردند؛ در حالی که پس از آن و با ورود کشورهای غربی به طور خاص سبک زندگی کشاورزی ایران به سمت کالاهای تجاری چون تریاک رفت...
در تشریح سیاست دولت انگلیس در ایران در 14 آبان سال 1320 شمسی رادیو لندن گفتار جالبی تحت عنوان «خطاب به ملت ایران» پخش نمود. این گفتار یکی از بی پرواترین و صریح ترین اعترافات دولت انگلیس درباره سیاست استعمارگرانه خود در کشور ما است. به قول مصطفی فاتح بهترین سندی است که ثابت می کند انگلستان در روابط خود با ایارن پایبند به قوانین و سنن بین المللی نبوده ...
برخی ناآگاهانه، قیام چاهکوتاهی و دشتستانیها را تجزیهطلبانه دانستهاند؛ اما با استناد به شواهد محکم تاریخی، باید گفت، «جنبه ملی بودن این طغیان از قیام خیابانی بیشتر بود. اینها افراد پاکی بودند که فقط برای بیرون راندن انگلیسیها قیام کرده بودند ولی صحبت از تجزیه نبود.»
یکی از سوالاتی که همیشه ذهن خوانندگان حوزه تاریخ معاصر ایران را به خود مشغول داشته است، این است که آیا به واقع راه آهن شمال- جنوبی که در دوره رضاشاه تاسیس شد مبتنی بر خواسته های انگلیس برپا شده است؟
انگلستان با اعزام سه تن از زبدهترین و کار کشتهترین مأمورین خـود بـه ایران از سال 1800 میلادی- یازدهمین سال پادشاهی فتحعلی شاه، بنامهای سرهارفورد جونز، جیمز موریه(مولف کتاب حـاجی بـابای اصفهانی) و جی.بی. فریزر که هرسه نفر از اعضای برجسته فراماسونری انگلستان بـودند،اقـدام به جلب درباریان،رجال و اشراف به مـحفل فـراماسونری نـمودند.