با پیروزی انقلاب مشروطه، شمار زیادی از زنان ایرانی دوشبهدوش مردان در فعالیتهای مشروطهخواهی شرکت کردند، ضمن اینکه به ایجاد انجمنها و جمعیتهای مخصوص بانوان مبادرت ورزیدند. این در حالی بود که اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه، فضای مناسبی برای فعالیتهای اجتماعی زنان نبود. از اینرو غالب این اقدامات مخفیانه صورت میگرفت.
روابط شخصی، رقابتها و فرهنگ اخلاقی ناسالم، یکی از عوامل توقف و پسرفت کارها در دوره پهلوی بود. بر این اساس، گاه برخی از مسئولین در رقابتی سیاسی، مشکلات اخلاقی را وارد مسائل اقتصادی و سیاسی کرده و با دسیسهگری یا خرابکاری مانع از پیشرفت در آن امور میشدند.
بعد از خروشان شدن امواج انقلاب مردمی، شاه دست به برخی از اقدامات شتابزده و نمایشی زد تا رضایت مردم را جلب نماید. یکی از این اقدامات عجیب شاه در این راستا، دستگیری و زندانی نمودن برخی از اعضای حکومتی بود که به نوعی مورد نفرت مردم هم قرار داشتند.
دایره مخالفان و ویژگیهای آنان از نظر ساواک کاملاً متفاوت از واقعیات بود. ساواک مخالفان دربار و مسئولین را به خوبی زیر نظر داشت. در مواردی رقبای احزاب نیز به خوبی شناسایی میشدند و اگر لازم میشد صدای برخی از مخالفان خاموش میشد.
ساخت قدرت سیاسی دوران محمدرضا پهلوی به منظومه ای شباهت داشت که هسته مرکزی آن را شاه تشکیل می داد . خاندان سلطنتی نخبگان درباری، نخبگان تکنوکراتیک و بوروکراتیک، نخبگان نظامی و اقتصادی و نخبگان پارلمانی بر اساس این منظومه به دور مدار سلطنتی در گردش بودند.
اختلافات میان اعضای حکومتی به خصوص افرادی که در هرم قدرت قرار داشتند، یکی از موضوعات مهمی است که معمولاً کمتر بدان پرداخته شده است. حس حسادت و رقابت برای نزدیکی هر چه تمامتر به رأس قدرت مهمترین عامل این اختلافات بود.
در دوره رضا شاه تشکیلات نظامی تحت عناوین مختلف در سرتاسر کشور به وجود آمد. یکی از این تشکیلات، امنیه کل مملکتی بود که توسط احمد امیراحمدی پایهریزی شد و هدف آن ایجاد امنیت در سرتاسر کشور و مقابله با مخالفان حکومت بود.
مینی برای آنکه اقدامات خود را پیش ببرد دست به اقدامات متعددی زد که برخی از آنها به قیمت پایان یافتن کار او تمام شد. او در این مسیر دست به برخی از اقدامات غیرقانونی نیز زد و همین موضوع، بهانه لازم برای مخالفان او از جمله شاه و سلطنتطلبان را فراهم نمود.
از زمان کشف نفت در مسجد سلیمان ایران درآمدهای مربوط به امتیازهای نفتی از منابع مهم درآمدی دولت ایران به شمار می رفت. درآمد مربوط به حق امتیاز نفت که در سال ۱۲۹۰ مبلغ ناچیزی بود؛ در سال ۱۳۰۱-۱۳۰۰ به رقمی معادل ۵۸۳۹۶۰ پوند رسید.
فریدون جم از مهره های اساسی و نزدیک رضاخان و حکومت محمدرضا شاه پهلوی بود اما به یکباره با وجود اینکه مدارج عالی ارتش را تا درجه ارتشبدی سپری کرد و به عنوان رئیس ستاد گماشته شد برکنار و به عنوان سفیر به مادرید فرستاده شد. درباره برکناری وی سخنان زیادی گفته شده است.
کشور آلمانی در آستانه جنگ جهانی اول با حیله و دسیسههای مختلف توانست بسیاری از مردم ایران را به جرگه حامیان خود درآورد. البته استفاده از تطمیع نیز از دیگر روشهایی بود که آلمان به کار برد و اتفاقاً این روش نیز بنا به دلایلی کارساز گردید.
شاه در اواخر حکومت خود به دلیل مواجهه با بحران سیاسی، نسبت به حامیان غربی خود نیز بدبین شده و از آنان انتقاد میکرد. در مواردی او همچنین سازمانهای غربی را به توطئه علیه خود نیز متهم میکرد. با این حال بلندپروازی سیاسی و مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر نیز همچنان ادامه داشت
همزمان با مطرح شدن فرار شاه از کشور، جنگ قدرت میان امام و بختیار در جریان بود. از یک سو بختیار تلاش داشت با چیدن کابینهای قوی قدرت را از آن خود کند و از آن سو امام علیرغم دوری از وطن نهادهای انقلابی خود را میچید.
کنوانسیون وین که طبق آن مستشاران نظامی از حق مصونیت قضایی برخوردار میشدند یکی از جنجالیترین لایحههایی بود که هیچکدام از نخستوزیران شاه حاضر نبودند به آن تن دهند. چنانچه وقتی این طرح در زمان امینی بر سر زبانها افتاد، امینی از مطرح کردن آن در مجلس خودداری کرد
علیرغم آنکه بسیاری تحلیلگران داخلی و خارجی در زمان اوج گرفتن اعتراضات مردمی، بر اشتباهات سیاسی و اقتصادی شاه تأکید داشتند؛ اما برخی از حامیان داخلی اصرار داشتند که مخالفان افرادی لاابالی هستند.
هویدا مهمترین گزینه نخستوزیری بعد از منصور بود. نام او دقیقا بعد از ترور منصور بر سر زبانها افتاد و گویا این موضوع ناشی از دلایلی چون برخورداری از حمایت دربار و برخی از سازمانها و نهادهای بینالمللی بود.
رضاشاه در طول سلطنت خود، اموال زیادی را غارت و تصاحب کرد. او علاوه بر ثروتاندوزی مالی، املاک زیادی را به تصرف خود درآورد. بخش مهمی از املاک، جز مرغوبترین املاک شمال بودند که به بهانه جلوگیری از نفوذ کمونیسم مصادره گشتند.
محمد مصدق با همه داعیه اش برای حرکت دادن ایران به سمت یک جامعه دموکراتیک، هرگز پا را به عرصه عمل ننهاد. حرکت ایران به سمت دموکراسی، نیازمند یک حرکت انقلابی بود؛ او می بایست به فراتر از اصلاحات می اندیشید.
بسیاری از حامیان حکومت پهلوی معتقد بودند که بحران سیاسی ایران، بحرانی زودگذر است و به راحتی میتوان بر آن غلبه کرد. این موضوع نشان دهنده عمق بیاطلاعی بسیاری از نهادهای تحلیلگر وابسته به حکومت پیرامون بحران سیاسی کشور بود