برغم همه این مشغولیتها، در روز ٦ فوریه اطلاع دادند که شاه سه روز بعد، یعنى شنبه نهم [فوریه]، مرا در کاخ گلستان به حضور خواهند پذیرفت. تنها چیزى که با آن حال و هوا جور در نمىآمد دو اتومبیل سلطنتى ساخت آمریکا بود که براى بردن من و کارمندانم به کاخ به دنبالمان فرستاده بودند. جداى از آنها، هیچ چیز دیگرى نبود که بتواند آن فضاى آکنده از حال و هواى منبعث از یک ذهنیت قرون وسطایى سرخورده و کج خُلق را برایمان قابل تحملتر کند. تشریفات با دقت تمام انجام شد، ولى احساس کردم که شاه قدرى مضطرب است. او با لکنت چند جملهاى را از روى کاغذ خواند، و سپس با لبخندى تصنعى به من دست داد و خوشامد گفت. شاید هم مىترسید که از موقع استفاده کنم و مسئله راه آهن را پیش بکشم.