رهبر انقلاب نیز ضمن اشاره به تاریخ پیدایش روشنفکری ایران در دوره قاجار، معتقدند مقوله روشنفکرى، با خصوصیّاتى که در عالم تحقّق و واقعیّت دارد در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد.
بررسی نقش روشنفکران به عنوان یکی از گروههای تأثیرگذار در انقلاب مشروطه، همواره مورد توجه کارشناسان و یا نظریه پردازان این حوزه بوده است. در این رابطه، گروهی نقش روشنفکران را به طور کلی انکار کرده و با دیده تردید به آن مینگرند و گروهی نیز معیار مهم پیروزی یا شکست مشروطه را به حضور این گروه نسبت میدهند. اما فارغ از این دیدگاههای غالب، شخصیتی چون مقام معظم رهبری با تبیین دقیق روشنفکری و تعیین گروههای مختلف روشنفکران در دوره مشروطه، تعریفی متفاوت از این مقوله ارائه میدهند. نوشته حاضر، با بهرهگیری از بیانات مقام معظم رهبری به نقش روشنفکران مشروطه در این انقلاب میپردازد.
تاریخ روشنفکری در ایران
گرچه نمیتوان تاریخ دقیقی را جهت ورود جریان روشنفکری به ایران تعیین نمود؛ اما بسیاری بالاتفاق دوره قاجار را نقطه آغاز پیدایش اندیشههای روشنفکری میدانند. در این دوره تحت تأثیر تحولات جهانی و نیز اعزام دانشجو به خارج از کشور، بتدریج مظاهر غربی تحت لوای روشنفکری و با اصطلاح «منورالفکر» به کشور رخنه نمود. از این رو جریان مذکور در ابتدا به شدت تحت تأثیر غرب قرار داشت و شامل افراد، گروه و تمامی جریانهایی بود که با بازآفرینی اندیشههای نوین در جامعه آن روزگار، درصدد تغییرات فکری خاص خود بوده و با احساس ضرورت عواملی چون آزادی، قانون گرایی، دموکراسی و مفاهیمی از این قبیل تلاش کردند تا مفاهیم نوینی را از اندیشههای غربی، وارد ادبیات سیاسی کشور کرده و به تحقق آن بپردازند. آبراهامیان در تعریف نقش و تأثیر این گروه عنوان میکند: «افکار و اندیشههای غربی، به ویژه روشنگری فرانسوی، این گروه را متقاعد کرد که تاریخ نه مشیت خداوندی... بلکه جریان پیشرفت بی وقفه بشری است.»1 بسیاری مصداق بارز این گروه در دوران مشروطه را افرادی چون ملکمخان، تقیزاده، فریدون آدمیت و... میدانند. اما تعبیر مقام معظم رهبری از این گروه و نقش آنها در مشروطه متفاوت از این تعاریف میباشد.
دیدگاه مقام معظم رهبری پیرامون جریان روشنفکری
رهبر انقلاب نیز ضمن اشاره به تاریخ پیدایش روشنفکری ایران در دوره قاجار، پیدایش این مقوله را بیمار و نامطمئن دانسته و معتقدند مقوله روشنفکرى، با خصوصیّاتى که در عالمِ تحقّق و واقعیّت دارد (که در آن، فکر علمى، نگاه به آینده، فرزانگى، هوشمندى، احساس درد در مسائل اجتماعى و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است) در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. در این رابطه ایشان با تأکید به گروه خاص اشرافیون به عنوان اولین گروه وارد کننده افکار و اندیشههای غربی، معتقدند زمانی که تفکرات مربوط به آزادی چند دهه قبل از مشروطه مطرح شد، «تفکرات غربی بتدریج به وسیلهی عوامل اشرافی، شاهزادهها و عوامل سلطنت، داخل ذهن یک مجموعهای از روشنفکران راه باز کرده بود.»2 از این رو به تعبیر رهبر انقلاب روشنفکر در آن دوران اولیه، مساوی است با اشرافی. البته به تعبیر حجت الاسلام خسروپناه تعبیر رهبر انقلاب از جریان روشنفکری محدود به یک گروه و یا معنا نبوده و شامل سه گروه متفاوت میباشد:
1-روشنفکری حقیقی: روشنفکری که هم دین مدار است، هم درک درستی از دین دارد و هم به فرهنگ ملی و ایرانی خود اهمیت می دهد.
2-روشنفکری غیر حقیقی مخالف مذهب: روشنفکری که هم مخالف مذهب است و هم به جهت سر سپردگی به فرهنگ غربی مخالف با فرهنگ اصیل ملی است.
3-روشنفکری غیر حقیقی و موافق مذهب: روشنفکری که مخالف مذهب نیست و سرسپرده فرهنگ غربی نیز نمیباشد ولی درک درستی هم از مذهب ندارد.3
بر اساس این تقسیم بندی، میتوان گفت با توجه به بیانات رهبر، دیدگاه ایشان از روشنفکران مشروطه، به دو گروه روشنفکران حقیقی و روشنفکران غیرحقیقی مخالف مذهب بازمیگردد. مصداق بارز روشنفکران غیرحقیقی مخالف مذهب، در این دوره شامل افرادی چون میرزاملکم خان است که به تعبیر مقام معظم رهبری، «داعیه روشنفکرى داشت و مىخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدین شاه روشنگرى کند، اما خود دلّال معامله بسیار استعمارى و زیانبار «رویتر» بود»!4با توجه به این دیدگاه، میتوان اینگونه استنباط نمود که دو مشخصه اصلی مورد نظر رهبر انقلاب از روشنفکران غیرحقیقی، در وهله اول بیدینی و در وهله دوم سرسپردگی به استعمارگران میباشد. مقام معظم رهبری یکی از مظاهر اصلی بیدینی روشنفکران را جریان اعدام شیخ فضلالله نوری میداند که طی آن عدهای از مردم در تهران ایستادند و تماشا کردند که «مجتهد بزرگى مثل شیخ فضلالله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را به جرم اینکه با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضدمشروطه قلمداد کردند.»5
بر این اساس، مشروطه تا زمانی که صبغه دینی داشت و به پیشوایی علمایی چون مرحوم سید عبداللَّه بهبهانی و مرحوم سید محمّد طباطبایی، درصدد استقرار عدالت و مبارزه با استبداد بود، در مسیر درست خود حرکت مینمود. این افراد که به نوعی میتوان از آنها تحت عنوان روشنفکران حقیقی نام برد، به تعبیر رهبر دلسوزانی بودند که نباید حقّ و نقش آنها در مشروطه ضایع شود. رهبر انقلاب از این افراد و از جمله شخص طالقانی با عنوان روشنفکرانی یاد میکند که تفکری نو و جدید داشته و روشنفکری آنها دینی بوده است. البته روشنفکران دینی نیز شامل دو گروه روشنفکران مبارز و غیر مبارز میباشند که تعداد روشنفکران دینی مبارز کمتر از روشنفکران غیر مبارز بوده است. از نظر رهبر انقلاب رسالت روشنفکران دینی مبارز بسی مهمتر و تأثیرگذارتر از روشنفکران غیرمبارز بوده است؛ زیرا «روشنفکرن غیرمبارز تنها به حرف زدن بسنده کرده و با متن قضیه کار نداشتهاند.»6
با این حال در نقطه مقابل این افراد روشنفکران غیردینی و اشرافی قرار داشتند که در پی تحقق مقولاتی چون آزادی و عدالت، به روش ضد دینی و ضد روحانیت روی آوردند. این در حالیست که گرایش ضد کلیسائی در غرب که شاخصهی مهم آزادی بود، متفاوت از جریان دینی در ایران بود. از این رو به باور رهبر انقلاب نتیجه این شرایط نفوذ اندیشههای روشنفکران غیرحقیقی به مشروطه و تحقق آن به شکل دلخواه این گروه بود که در نهایت نیز همین موضوع باعث شکست مشروطه میگردد. از این رو «روشنفکران، به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند، مشروطیت را سر کار آوردند...نتیجه این شد که مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند.» 7 یعنی به شکلی که از یک سو متأثر از افکار و اندیشههای غربی بود و از سویی ریشه در نفوذ کشور انگلستان داشت. در نهایت هم با شکست مشروطه، کشور از آرمانهای حقیقی مشروطه دور و به حکومت رضاخان ختم میشود.
فهرست منابع
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1376. چاپ دوم. ص 80 .
3. برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: عبدالحسین خسروپناه، جریان شناسی فکری ایران معاصر (جریانشناسیفکریایرانمعاصروجریانشناسیضدفرهنگها)، قم، موسسه حکمت نوین اسلامی، 1388
4. بیانات مقام معظم رهبرى در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 22/2/1377