در سال 1344 همسر مصدق در گذشت. اگر چه در طول سالهای زندانی بودن مصدق در احمدآباد همسرش در تهران مانده بود آنها روابط نزدیک و بسیار صمیمانه ای داشتند...
مصدق با همه اشتباهاتش در خاطرات مردم ایران و حافظه جامعه ایرانی برای همیشه ماندگار شد. بنابراین با اینکه مرگش دوازده سال پس از کودتای آمریکایی- انگلیسی بر علیه او بود، برای مردم و جامعه ایران غمگین بود؛ بخصوص آنکه در میان درد و رنج بیماری که روح و جان او را تحلیل می برد و عرصه زندگی را برای او سخت می کرد، درگذشت:
«در سال 1344 همسر مصدق در گذشت. اگر چه در طول سالهای زندانی بودن مصدق در احمدآباد همسرش در تهران مانده بود آنها روابط نزدیک و بسیار صمیمانه ای داشتند و مرگ این زن تاثیر عجیبی بر روی مصدق نهاد. او در نامه ای به یکی از دوستانش نوشت: "این فاجعه مرا دچار غم و ماتم کرده است... و حال به درگاه خداوند التماس می کنم که مرگ را هرچه زودتر به سراغم بفرستد و مرا از این زندگی نکبت بار رهایی بخشد." چند ماه بعد مصدق مبتلا به دردی شد که پزشکان آن را سرطان گلو تشخیص دادند. محمد رضا شاه برای مصدق پیامی فرستاد و پیشنهاد کرد که برای معالجه به خارج برود اما مصدق نپذیرفت و گفت پزشکان ایرانی را ترجیج می دهد. او تحت مراقبت گروهی از افسران پلیس به تهران انتقال یافت و تحت درمان قرار گرفت. پزشکان موفق به برداشتن غده ی بدخیم شدند. اما او را تحت درمان شدید با کوبالت قرار دادند که زیانش بیش از ثمراتش بود. سلامتی مصدق روز به روز تحلیل می رفت. در 14 اسفند 1345 مصدق در سن هشتاد و پنج سالگی رخت از جهان بربست. هر نوع مراسم عزاداری عمومی ممنوع اعلام شد.»1
1-استیون اکینزر، همه آدمهای شاه، ترجمه: منیژه شیخ جوادی، تهران، نشر پیکان، 1382، ص 282