سرلشگر زاهدی حق ویژه ای به گردن شاه دارد. او به شکلی غیرمردمی توانست قدرت را به شاه برگرداندو در کنار عوامل بیگانه شاه را در رسیدن به تخت شاهی یاری رساند. اما مستبدین کمتر به نوکران خود وفادارند. این در مورد زاهدی نیز صادق بود. اگرچه پسرش به خاندان پهلوی نزدیک تر شد:
«پیروزی کودتا 1953 همه آرزوهای شاه را برآورده نساخت و آن طور که انتظار داشت کارها بر وفق مرداش نگردید. سرلشگر زاهدی به صورت آفتی درآمد و فساد بار دیگر بر همه جا مستولی شد. اختناق- به خصوص علیه کمونیستهای حزب توده- به حدی غیرقابل تصور رسید و شاه با در اختیار گرفتن عنان حکومت کوشید تا خود را از شر زاهدی خلاص کند. ولی درست در همان زمان اردشیر پسر سرلشگر زاهدی که خود نقش فعالی در زمینه سازی و اجرای کودتا بر عهده داشت- عاشق شهناز دختر شاه شد و با دلگرمی از سوی پدر خود برای ازدواج با شهناز پا به میدان نهاد که متعاقب آن، شاه نیز با استفاده از این موقعیت دامادش را به جای علی امینی به سفارت ایران در واشینگتن فرستاد. پس از آن هم چون سرلشگر زاهدی دچار ناراحتی قلبی شد شاه از او خواست تا از مقامش استعفا دهد، و به جایش یکی از نوکران دربار به نام دکتر اقبال را به نخست وزیری گماشت.»1
1-فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، نشر اطلاعات، 1386، چاپ نهم، ص 132