تا انگلیسها وی را حمایت می کردند اعلامیهاش با حکم میکنم آغاز میشد و روزی که وی را رها کردند خود را به دامن فروغی انداخت و عنوان کرد که فرزندم را به تو می سپارم.
گفته می شود ماجرای فرار «محمدرضاپهلوی» از کشور که دوبار انجام شد که آخرین بار پیش از پیروزی انقلاب بود، درباره رضاشاه نیز مصداق داشته است. در همین رابطه نقلی از ملک الشعرای بهار آمده است:
«رضاشاه در سال های آخر سلطنتش بطوری از مردم و وقایع کشورش دور و از انتقام آنان در هراس بود که در روزهای وقایع شهریور کرارا خیال فرار از تهران را داشت و مرحوم فروغی به اصرار و الحاح جلوی او را گرفته و یک مرتبه هم در حالیکه سوار اتومبیل و حاضر برای فرار به اصفهان بوده است، فروغی و وزراء با التماس او را از اتومبیل بیرون آوردند و به قول گلشائیان، ماها (وزراء) بالاجماع استدعا کردیم چند دقیقه به عمارت تشریف بیاورند و ضمنا از آقای ولیعهد هم (که در حال فرار بودم همین استدعا شد. کم کم شاه حاضر شد به عمارت بیاید و در این ضمن آقای فروغی که دید زمینه حاضر شده است، استدعا کرد اصولا رفتن را موقوف کنند و اصرار زیادی کرد که رفتن شاه در این موقع به اصفهان مسلما مایه ی اغتشاش می گردد. بقدری الحاح کرد که بالاخره شاه متوجه شد که رفتن او ممکن است اثرات بدی داشته باشد و به ضرر خودش تمام شود. قبول کرد.»
تا انگلیسها وی را حمایت می کردند اعلامیهاش با حکم میکنم آغاز میشد و روزی که وی را رها کردند خود را به دامن فروغی انداخت و عنوان کرد که فرزندم را به تو می سپارم.
منبع: ابونصر عضدالقاجار، بازنگری در تاریخ قاجاریه، ص 105، 1376