در آبان 1342، از دستههایی که به عنوان حزب در عرصههایی سیاسی فعالیت میکردند هیچکدام نه دارای پایگاه اجتماعی درخور توجهی بودند و نه اینکه تشکیلات عظیمی داشتند که با اتکای به تودههای هوادار خود در این مرحله سرنوشتساز منشأ اثری باشند.
گرچه بعد از کودتای 1332 احزاب کاملاً یکدست بوده و تحت کنترل حکومت قرار گرفتند؛ اما در سال 1342 این آرایش به دلایل مختلف برهم خورد. یکی از دلایل این موضوع وجود گروههای به ظاهر رقیب بود که جایگاهی در عرصه سیاسی ایران نداشتند:
«در آبان ماه سال 1342 آرایش نیروها به نحو بیسابقهای در ایران به هم خورد. از دستههایی که به عنوان حزب در عرصههایی سیاسی فعالیت میکردند هیچکدام نه دارای پایگاه اجتماعی درخور توجهی بودند و نه اینکه تشکیلات عظیمی داشتند که با اتکای به تودههای هوادار خود در این مرحله سرنوشتساز منشأ اثری باشند. غیر از کانون مترقی که در این زمان اکثریت پارلمانی را در اختیار خود داشت، گروههای کوچک دیگری هم در صحنه سیاسی ایران دیده میشدند که عبارت بودند از: الف) جمعیت اتفاق و ترقی به رهبری دکتر احمد متین دفتری که حتی تشکیل جلسه هم نمیداد و عملاً فعالیت خود را تعطیل کرده بود. ب) جمیعت نیروی ملی به رهبری سرلشکر بازنشسته علیاکبر ضرغام که در بدو تأسیس جلساتی تشکیل میداد، لیکن بعد از انتخابات پارلمانی عملاً فعالیت خود را متوقف کرده بود. ج) انجمن دوستان به رهبری سیدجعفر بهبهانی نماینده پیشین مجلس که او هم در آن ایام فعالیت مؤثری از خود نشان نمیداد، بهبهانی در ماجرای شورشهای اوایل سال 1342 در مخالفت با پارهای از مصوبات مجلس و اصول شش گانه موسوم به انقلاب سفید در هماهنگی با پدرش آیتاللّه سیدمحمد بهبهانی تحرکاتی را آغاز و شروع به انتقاد از برخی سیاستهای دولت علم کرد.»
منبع: حسین آبادیان، دو دهه واپسین حکومت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383، ص 295