دلایل بسیاری وجود دارد که "حکایت پیر و جوان" را یک رمان بدانیم، نه قصه ای که به شیوه سنتی ایرانی نگاشته شده است. اگرچه نمی توان آن را حتی با رمان های عصر خود نیز مقایسه کرد.
در روز بیست و ششم فروردین مطابق سنۀ هزار و صد و چهل و نه هجرى هشت ساعت و بیست دقیقه از روز گذشته،به اختیار رصدبندان دقیقهیاب و اخترشناسان بطلمیوس انتساب،تاج شاهى بر سر وى گذاشتند.اجراى مراسم جلوس چنانکه در چنین اوقات مأمول است معمول داشتند،و تختى مرصع نهاده نادر را برآن نشاندند،و على الفور سکه به نام وى زدند.
هر گاه پس از دو سه روز سورت شهرت آن زن تخفیفی یافت و درماندگی شوی و گرسنگی خود را دیده و راضی شود که صرف نظر از آن کند، نتواند به قیمت آن پنج شاهی که خرج یک ناهار ایشان است فراهم نماید.
دان که قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم. بعد از آن سعی کردم وجودم را پر از خوبی و دانش کنم تا دو زشتی در یک جا جمع نشود.
اى پسرم! اگر درباره مرگ تردید دارى، خواب را از خود دور کن ـ که نخواهى توانست ـ و اگر درباره رستاخیز تردید دارى، بیدار شدن از خواب را از خود دور کن، که نخواهی توانست.
امیر نظام هفته ای دو روز مستمراً بدروازه غربی تهران می رفت و در بالاخانه دروازه می نشست و هر متاعی از خارجه وارد می کردند، در گمرک نگاه می داشتند تا امیر نظام آنها را معاینه نماید و هر جنسی را که صلاح نمی دانست به ایران وارد شود حکم به استرداد آن می داد.
اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:«اگر توپچی های خمسه را هم به کمک توپچی های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ های خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب: «بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواخت بدا به حال روس مکرر تایید می شد رد و بدل شد....
پس از فوت آیتالله اصفهانی تظاهرات ضد کمونیستی وسیعی در سراسر ایران، بهخصوص تبریز صورت گرفت و مردم و ارتش شهامت پیدا کردند که آذربایجان را از چنگ کمونیستها آزاد کنند.