یکی از شیوه های تبعید مخالفین در دوره پهلوی دوم این بود که حکومت به وسیله عوامل خود تلاش می کرد تا عرصه را بر مخالفین تنگ کند؛ به طوری که حیات و ممات او در سختی بیفتد. سپس حکومت چنان نشان می داد که عواملی که اقدام به حمله به آن شخص می کنند، دوستداران حکومت و مخالفین آن فرد هستند.
تیمورتاش همچون خود رضاشاه مستبد و خودسر بود و البته رضاشاه تا زمانی که به خوبی بر امور مملکتی مسلط شود، به او فضای مانور داد. کم نبودند افردای که توسط تیمورتاش به کنار نهاده شدند. سرانجام نیز نوبت او شد. این بار قرار بود او توسط کس دیگری شکار شود. او کسی نبود به غیر فرد تمامیت خواه دیگری به نام محمدحسین آیرم.
استعمارگران در قالب گروهی نیز فعالیت داشتند. به عبارتی آنان با تشکیل گروههای مختلف در زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به بدنه حاکمیت کشور استعمارگر نفوذ کرده و به دریافت اطلاعات و خدمات مورد نیاز میپرداختند. از جمله این گروهها میتوان به مستشرقان اشاره کرد.
با استناد به منابع تاریخی و خاطرات دولتمردان و نخبگان سیاسی پهلوی دوم، محمدرضا شاه نه تنها اعتقادی به دین و ارزشهای دینی نداشت، بلکه از هر فرصتی برای دین زدایی از تمامی شئونات جامعه نیز استفاده می نمود و حتی ماموران و نخبگان سیاسی نیز رگه هایی از دینداری نیز داشتند در نزد شاه مورد تمسخر و توهین قرار می گرفتند.
جاسوسان زیادی در دربار ایران برای کشورهای خارجی از جمله روسیه کار می کردند. یکی از این افراد بعد از انتشار خاطرات یک فرد روس شناساسی و اعدام شد «محمد علی میرزا خاقانی» بود که در دفتر نخست وزیر به عنوان متصدی کار می کرد. جالب اینجاست که روس ها خدمت کاران خود را نیز به بهای یک افشاگری در کتاب خاطرات به جوخه اعدام می سپردند و برای آنان ارزشی قائل نبودند....
عبدالله خان طهماسبی که مدتی فرمانده لشکر آذربایجان و در موقع ریاست وزرائی سردار سپه سمت استانداری آذربایجان را عهده دار بود، مورد سوءظن رضاخان واقع شد. پهلوی به آذربایجان رفت و او را همراه خود به تهران آورد.
احتمالا مسأله کشف حجاب و بازگشت زنان به ویژه زنان طبقه پایین جامعه به چادر و دیگر تقیدات مذهبی را در نظر گرفتهاند و به دیگر ابعاد این امر توجهی ننموده اند.
محمدرضا زانو زدن وزیران در برابر پایش را یک سنت ملی مـیپنداشت و هـر وقـت در جمع حاضر میشد، دست خود را دراز میکرد تا ببوسند. او چنان به تملقخواهی شهرت یـافته بـود که نه تنها اطرافیان داخلی، بلکه شخصیتهای خارجی نیز در محافل خصوصی خود، از ایـنکه تـوانستهاند از ایـن راه عوایدی هم به جیب بزنند، بر حماقتهای شاه میخندیدند.
شاه سیاست متحدالشکل کردن لباس را به بهانههای مختلف وضع نمود. از جمله به این خاطر که لباس اهل علم و عموم مردم متفاوت باشد. اما در واقع سودای غربی سازی فرهنگ ایرانی را داشت و این سخنان تنها سیاست اعلامی بود که پشت آن یک سیاست اعمالی پنهان شده بود. از دیدگاه رضا شاه، متحدالشکل کردن لباس عاملی جهت توسعه کشور بود. در حالی که او تحت تأثیر سفر امانالله ...
شاه در طول حیات سیاسی خود طرحهای اقتصادی و کشاورزی زیادی را اجرا کرد؛ اما واقعیت آن است که بسیاری از این طرحها نتوانستند نیازها و رضایت مردم را جلب نمایند. یکی از علل این موضوع، عدم برنامهریزی درست و شناخت دقیق نیازهای اقتصادی مناطق بود.
واکنش دیکتاتورمآبانه شاه با مسئولان و نهادهای مدنی باعث شده بود تا بسیاری از آنان جرأت هیچ گونه مخالفت یا اظهارنظری را نسبت به مسائل کشور نداشته باشند. تا جایی که دوستان نزدیک شاه همچون علم نیز سعی میکرد با طفره رفتن از مسائل مختلف، از هر انتقادی نسبت به شاه پرهیز کند.
بسیاری هویدا را جایگزین مناسبی به جای منصور نمیدانستند. این تفاوتها علاوه بر آنکه شامل شم سیاسی بود، ویژگیهای ظاهری دو طرف را نیز در برمیگرفت. چنانچه در مقام مقایسه، بسیاری محتاط و محافظهکارتر از منصور میدانستند
اختلاس از مهمترین فسادهای اقتصادی مسئولین حکومت پهلوی محسوب میشد. این نوع از فساد در اشکال و انواع مختلف صورت میگرفت. یکی از شکلهای رایج اختلاس و فساد، دریافت و یا اختصاص هزینههای کلان برای طرحهای اقتصادی بود که در نهایت تنها بخش کمی از آن صرف طرحها و یا پروژههای مربوطه شده و مابقی آن به جیب مسئولین میرفت
حکومت پهلوی در راستای سیاست اسکان عشایر، بسیاری از ایلات و عشایر را با وحشیانهترین شیوهها سرکوب کرد و بسیاری از افراد دستگیر شده را بدون محاکمه مجازات نمود. اقداماتی از این قبیل، نقش مهمی در نارضایتی مردم ایلات و عشایر به خصوص ایلات و عشایر لرستان داشت
ساواک بیش از آنکه یک سازمان امنیتی برای تامین امنیت مردم ایران باشد، یک دستگاه مخوف خرابکار بود که حتی به قیمت ترساندن مخالفان و یا از میان بردن آنان حاضر بود در درون کشور خود بمب گذاری نیز بکند. خاطره زیر از پرویز راجی، سفیر ایران در لندن، به خوبی روایتگر این امر است
بعد از شکست طرح جمهوری، رضاخان به این فکر افتاد که به جای تغییر حکومت از پادشاهی به جمهوری، پادشاهی را از قاجار به خود انتقال دهد. تحقق این اندیشه از نظر رضاخان مستلزم برکناری و یا حذف مخالفان بود. بر این اساس، مخالفانی چون مدرس در رأس مخالفان قرار گرفتند.
«سلیمان بهبودی» که از جمله ملازمان رضاخان بوده و ریاست تشریفات دربار پهلوی را بر عهده داشته است، خاطرات خود را به صورت روزانه از وقایع دربار این رژیم به نگارش درآورده است. این خاطرات اگرچه با رنگ و بوی چاکری و غلامی و تعریف و تمجید از خانواده پهلوی به نگارش درآمده است اما گاها حاوی نکات مهم رفتاری رضاخان و محمدرضا پهلوی است.
رضاشاه از همان ابتدای کودتای 1299 قدرت را به دست گرفت. این قدرت تنها شامل امور نظامی نبود، بلکه قدرت سیاسی را نیز دربرمیگرفت. چنانچه با وجود شاه و نخستوزیر عملاً اختیارات کشور بر دست او بود و شاه قدرت مداخله نداشت.
کارکرد نیروهای نظامی در حکومت شاه بر خلاف سایر کشورهای دیگر، تنها به عملکرد نظامی محدود نبود بلکه این نهاد نظامی در کارهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، عمرانی و سایر بخشها نیز دخالت گسترده داشت
در مجلس اول که بسیاری آن را محفل رویارویی شاه و نمایندگان میدانستند، چندین بار باب گفت و گو میان طرفین باز شد؛ اما برخی از گروههای منفعتطلب و یا تندرو با ایجاد موانعی، مانع از تداوم این همکاری و مفاهمه گردیدند