عیسی صدیق اعتقاد داشت که تاثیر اخلاق و رفتار سرلشکر محمدحسن آیرم که آن دوره رئیس شهربانی کشور بود، یکی دیگر از دلایل خودکشی داور باشد.
علیاکبر داور وزیر بانفوذ دوران رضا شاه که شایستگی خود را در طول 15 سال در سمتهای مختلف (10سال وزارت) نشان داده بود، شامگاه 20 بهمن 1315 در سن 51 سالگی دست به خودکشی زد. پیکر نیمه جانش در بامداد 21 بهمن مشاهده شد؛ اما تلاشهای پزشکان نتوانست او را نجات دهد که در نتیجه، ساعاتی پس از روشنایی روز، آفتاب عمرش برای همیشه غروب کرد. حسن اعظام قدسی درباره گرفتاریهای اواخر عمر و علت مرگ داور مینویسد: «روزی چهارده تا شانزده ساعت مدام کار میکرد، کمیسیون پشت کمیسیون ایجاد مینمود، تلفن میکرد، پیمان میبست و هرهفته کار جدیدی به وجود میآورد؛ بهطوری که سرجنبانی در تهران یافت نمیشد که سرو کارش با آقای وزیر مالیه نباشد، در تمام مجالس صحبت آقای وزیر مالیه در میان بود. هر چه پیش میرفت کارش زیادتر و نفوذش بیشتر میشد. به همین دلیل، روز به روز مزاجش سستتر و اعصابش ضعیفتر میشد. داور چنان در دندانههای این چرخهای مختلف که خودش به وجود آورده بود، گرفتار شده بود که مجال توجه به خود نداشت. توقع و فشار روزافزون شاه هم بیشتر به از پا در آوردن داور کمک کرد. داور بودجه را برد که از نظر شاه بگذراند. در توضیح دادن ارقام بودجه، شاه میگوید اینکه تامین نشده، پس چه کردی در سه روز مهلت؟ در اینجا نمیتوانست بگوید هر چه کردم... سکوت کرد. شاه او را مخاطب ساخت: برو بمیر. در همان ساعت کار داور خاتمه یافت و جز مردن چارهای برای خود نیندیشید.» عیسی صدیق اعتقاد داشت که تاثیر اخلاق و رفتار سرلشکر محمدحسن آیرم که آن دوره رئیس شهربانی کشور بود، یکی دیگر از دلایل خودکشی داور باشد. بالاخره داور بعد از مدتها درگیری فکری، پس از خروج از دفتر رضاشاه در آن روز پر فشار به وزارت مالیه میرود و رئیس اداره تریاک را میخواهد و با دریافت مقداری تریاک از او به بهانه آزمایش خلوص محصول به خانه بازمیگردد. شب با تمام اعضای منزل وداع میکند و به اتاق کار خود میرود. در آنجا مقداری تریاک را در مشروب حل میکند و سر میکشد. صبح زود که هنوز رمقی داشت و پیش از آنکه تریاک دستانش را سست کند، چند نامه کوتاه به همسر و یک نامه نیز خطاب به رضاشاه نوشته بود. گویا در نامه به رضاشاه از او خواسته بود تا پس از فوتش حامی خانوادهاش باشد و او را از عدم حضور برای ادامه امور ببخشاید.
منبع:حسن اعظام قدسی (خاطرات من)، ویراستار حسن مرسلوند، تهران، نشر کارنگ، 1379