فدائیان اسلام جز اولین گروههای اسلامی مبارز در دوره پهلوی دوم بود که با توجه به فضای سیاسی آن دوره، مشی سیاسی تندروانه را اتخاذ کرد. البته فدائیان، در ابتدا اساس مبارزات خود را در همراهی با جبهه ملی و آیتالله کاشانی قرار داد تا به نهضتهایی چون ملی شدن نفت کمک کند.
بعد از کودتای سوم اسفند 1299 و قدرت گرفتن رضاخان برای خلع احمدشاه و پایان سلطنت قاجار، نقشههایی توسط انگلستان و با سردمداری رضاخان کشیده شد. در این راستا کمکم زمزمههای جمهوریخواهی در کشور شنیده میشد.
اگر تا قبل از مرداد 1357 به بهبود اوضاع امیدی بود، این کورسوی امید بعد از مرداد آن سال کاملا کور شد و زنگ انقلاب را به صد درآورد. درواقع در مرداد 57 و پس از آن اتفاقاتی به وقوع پیوست که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، علاوه بر آنکه بر عمق نفرت مردم از حکومت افزود، باعث آشتیناپذیری مردم با حکومت نیز شد.
مشکلات ایران و عراق به پیش از جنگ تحمیلی رژیم بعثی علیه جمهوری اسلامی و در واقع به نظام پیشین حاکم بر ایران باز می گردد. در وضعیتی که ایران در جنگ سرد به سمت حکومت جهان غرب و حکومت عراق به سمت شوروی گرایش داشت، این تقابل ها تا حد زیادی طبیعی می نمود و حتی به درگیری های مرزی نیز انجامید.
بعد ازسقوط مصدق از قدرت، لزوم توجه به مسائل اقتصادی اهمیت زیادی یافت. شاه با واقف بودن به این موضوع که عدم حل تعارضات اقتصادی میتواند منجربه افزایش نارضایتیهای سیاسی شود، توجه به مسائل اقتصادی را در رأس سیاستهای خود قرار داد؛ اما فعالیتهای شکل گرفته نتوانست چندان میسر واقع شود. در این شرایط، راهحل واقعی در گروه سیاستهای دیگر بود.
رضاشاه برای آنکه بتواند قدرت را قبضه کند و به مقام پادشاهی برسد، دست به اقدامات و حیلههای متعددی زد. یکی از حیلههای او، نزدیک شدن به افراد و گروههای مذهبی بود. والاس موری، یکی از کارداران آمریکا در آن دوره، پیرامون این موضوع گزارش داده است
روی کار آمدن رضاخان مرهون تلاشهای گسترده برخی از حامیان داخلی و خارجی او بود که مدام شعار لزوم دیکتاتوری منور برای ایجاد ثبات در ایران را سر میدادند. جالب آنجاست که خود این افراد و گروهها از عاملان اصلی بیثباتی در ایران نیز بودند.
شهید دستغیب، از آغاز مبارزات سیاسی، التزام و ارادت خود به اسلام و امام را نشان داد. علاوه بر مجاهدتهای شخص آیتالله دستغیب در راه انقلاب، اعضای خانواده ایشان نیز در این مسیر با او همگام شدند و در این راه، سختیها و شکنجههایی را متحمل شدند. خانم عصمت الشريعه دستغیب همسر آیتالله در خاطرات خود به این موضوع پرداخته و گفته است
اواخر دوران حکومت قاجار را میتوان دوره آشوب و مبارزات سیاسی میان جریانات مختلف سیاسی دانست. بسیاری از این جریانات رقیب یکدیگر بودند و بر آن بودند تا با قبضه قدرت خود به نظم و آرامش موردنظر در کشور نائل گردند.
بعد از سقوط حکومت رضاشاه، مردم به شادمانی پرداختند و تمام سنن و آدابی را که به اجبار حکومت رضاشاه پذیرفته بودند، دوباره از سر گرفتند. این موضوع به خوبی نشان دهنده آن بود که مردم بسیاری از سیاستها را تنها به اجبار و اکره پذیرفته بودند و قلبا تمایلی به آن نداشتند.
دزموند هارنی یکی از ناظران خارجی که در روزهای ملتهب ایران، در تهران حضور داشت، به خوبی شاهد بسیاری از وقایع سیاسی کشور بود. او با توجه به شواهد و قرائن موجود به خوبی دریافته بود که آرامش حاکم بر کشور، آرامشی نسبی و ظاهری است.
در دوره قدرتیابی رضاشاه که حکومت قاجار با ضعف شدید قدرت مواجه بود و رضاشاه در حالی سیطره تدریجی قدرت خود بود، کابینههای متعددی روی کار آمدند. یکی از ویژگیهای مهم اکثر این کابینهها، گرایشات آنها به بریتانیا بود. نمونهای از این کابینه را میتوان در سال 1303 مشاهده کرد.
شاه همواره بر این باور بود که نقطه تکیه او و عامل بقایش، ارتش و نیروهای مسلح است. از این رو از هر روشی استفاده میکرد تا نیروهای مسلح را به خود وابسته نگاه دارد. یکی از این روشها، دادن مقامات سیاسی متعدد به آنان بود.
بعد از سقوط حکومت رضاشاه و مقارن با ماههای پایانی جنگ جهانی دوم کنفرانسی در تهران با همین عنوان تشکیل شد که در آن بر استقلال سیاسی ایران تأکید شد. اما علیرغم آنکه مفاد اعلامیه این کنفرانس با تأئید قدرتهای بزرگ همراه بود، عملاً مطابق با اعلامیه پیش نرفت.
آلمان از جمله کشورهای غربی بود که در دوره رضاشاه و به خصوص همزمان با آغاز تحرکات سیاسی جنگ جهانی دوم، نفوذ بالایی در ایران به دست آورد. چنانچه در دهه 1310، بسیاری از عوامل آلمان در قالب کارشناسان اقتصادی یا نظامی، وارد ایران شدند.
از بخش های با اهمیت تشکیلات دیپلماتیک هر کشوری، سفارتخانه ها و کنسولگریها هستند. این دو را می توان ستون دیپلماسی حکومتها در خارج از پایتختشان به حساب آورد. استقرار سفارتخانه ها و کنسولگریها برعهده اداره وزارت خارجه است.
گرچه بعد از کودتای 1332 احزاب کاملاً یکدست بوده و تحت کنترل حکومت قرار گرفتند؛ اما در سال 1342 این آرایش به دلایل مختلف برهم خورد. یکی از دلایل این موضوع وجود گروههای به ظاهر رقیب بود که جایگاهی در عرصه سیاسی ایران نداشتند.
رضاشاه از همان ابتدای قدرتیابی، یعنی از کودتای 1299 تا پادشاهی، بنای کار خود را با حیله آغاز کرد. او که در میان مردم جایگاه محکمی نداشت، میدانست بدون توسل به زور و حیله نمیتواند به قدرت برسد. از این رو، توسل به حیله را میتوان در تمام مراحل قدرتیابی او از جمله در مقام نخستوزیری نیز مشاهده کرد.
تلقی شاه و رژیم از توسعه و حفظ قدرت، وابستگی هر چه بیشتر به آمریکا و تأمین نیازهای انرژی آن همچون نفت بود. این موضوع به مسابقهای میان رژیم و رقبایی چون عربستان بدل شده بود که هدف اولیه آن رضایت آمریکا بود
نزدیکان خانواده سلطنتی، و مشخصاً شاه و شهبانو، که من از آن اطلاع داشتم و خود من هم یکی از آن ها بودم، به دو دسته تقسیم می شوند:
یکی محارم سیاسی و دیگری یاران بزم و مهمانیها و مجالس بسیار خصوصی.
گروه دوم بیشتر بوسیله و بر اثر آشنایی با شهبانو به دربار راه پیدا کرده بودند که اینها یا خویشاوندان فرح بودند و یا دوستان دوران مدرسه و دانشکده اش و اسامی ...