در دهه 1350، تلاشهایی برای اصلاحات اقتصادی و نظامی در کشور صورت گرفت. علیرغم آنکه موضوع اصلاحات یکی از موضوعات مهم حکومت برای حفظ بقای خود بود؛ اما برنامههای تدوین شده با مشکلاتی همراه بودند
مردی که زمانی تمام داراییش به اعتراف همسرش هیچ بود؛ مدتی بعد به تاراج بهترین زمینهای ایران پرداخت و روستا روستا به املاکش افزوده می شد؛ در حالی که فوج فوج مردم بی گناه آواره می شدند.
نادر شاه افشار در سفری در معرض خطر قرار گرفت، یکی از صاحب منصبان، خود را سپر بلای شاه کرد و جانش را نجات داد. پس از آن شاه وی را به حضورش خواند و از او پرسید: چرا خود را در پیش من جای دادی؟
رضا قلى خان هدایت در کتاب روضة الصفاى ناصرى دربارهى حاجى میرزا آغاسى چنین مىنویسد:«...و مدتهاى دیگر تحصیل کمالات نموده در اغلب علوم متداوله تجربتى حاصل کرد.چندى در لباس فقر و کسوت درویشى سیاحتى کرده،به زیارت ...
این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی، ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه خاصی نسبت ...
عبدالحمید ثقفی ملقب به متین السلطنه روزنامه نگار و سیاستمدار دوران مشروطه بود. وی مدتی نایب رئیس مجلس شورای ملی انتخاب گردید و علاوه بر مدیریت روزنامه های طلوع (بوشهر، ۱۳۱۸ قمری) و مظفری سه سال پایانی عمر خود را ...
ماموران خفیه ی اداره ی کارآگاهی خبر آورده اند که قبلا اسمیرنوف، سفیر شوروی، و سر ریدر بولارد، سفیر انگلستان، و دریفوس سفیر آمریکا به خانه¬ی فروغی رفته و با او مذاکرات مفصل به عمل آورده و فروغی را به قبول نخست ...
با انتخاب آموزگار به نخستوزیری و انتصاب هویدا به وزارت دربار آن خصومت و اختلاف دیرین تشدید شد، چرا که هویدا ظاهراً بعد از سیزده سال نخستوزیری هنوز از آن سمت سیر نشده بود و با رقیب دیرین که اینک جای او را در کاخ ...
در آن روز شاه با آسانسور از طبقه بالا که خوابگاهش بود پایین آمد. کامبیز آتابای که پسر ابوالفتح آتابای بود او هم از پله های اضطراری پایین آمد. او همزمان با شاه به طبقه پایین رسید. زمانی بود که شاه جلوی آسانسور ایستاده ...
در کارنامه عیاشی های اشرف دلبستگی او به یکی از روزنامه نگاران و داستان نویسان زیبا نیز قرار گرفته بود، یکبار در سفر به شوروی می خواست او را همراه خود ببرد که البته این سفر مشترک انجام نگرفت، چون مرد جوان که به ...
عاشورا که شد، اعلیحضرت خواستند مثل هر سال به مسجد سپهسالار بروند. گفتم: قربان الان دیگر موقع آن نیست و شهر شلوغ است. دیگر امنیتی نیست. گفتند: نخیر، من حتما بایستی بروم. آنقدر اصرار کردند که من رفتم مسجد را دیدیم ...
میرزا ابو القاسم قائممقام فرزند میرزا عیسى قائممقام فراهانى از دیرباز در دستگاه عباس میرزا در تبریز خدمت مىکرد.وى مردى ادیب و دانشمند و نویسنده و مدیر و باهوش و در امور ادارى هنرمند بود و در تحکیم اساس سلطنت ...
فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه گدازاده خجالت نمی کشی این قبیل کارها را در جلوی چشمان کارکنان دربار انجام می دهی؟ فرح گفت:«درست گفته اند شاه می بخشد شیخ علیخان نمی بخشد. خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته....»