تشکیل حزب مردم توسط علم، در دورهای خاص صورت گرفت. این دوره مقارن با تحولات سیاسی در بعد خارجی و داخلی بود و سپردن ماموریت تشکیل حزب مردم به اسدالله علم بیارتباط با این تحولات نبود. در واقع شاه با اعتماد به علم و رویکرد او در جلب توجه مریکاییان، از او خواست تا عهدهدار ریاست حزب مردم شود.
علم در زمان تشکیل حزب مردم، تلاش زیادی کرد تا علاوه بر جلب توجه شاه، نظر عوامل خارجی از جمله آمریکا را نیز به خود جلب کند. جلب توجه آمریکائیها برای علم منافع زیادی را به دنبل داشت و میتوانست به تحقق اهداف سیاسی او کمک زیادی نماید
شاه حساسیت زیادی به انتقاد روزنامههای خارجی از خود داشت و همواره تلاش میکرد تا دیدگاه آنان را نسبت به خود تغییر دهد. به عنوان نمونه همواره ادعا میشد که وضعیت تمام گروهها در ایران مساعد است. این در حالی بود که بیشتر روزنامههای خارجی از وضعیت داخلی کشور باخبر بودند.
فساد سیاسی، مالی و اخلاقی اطرافیان شاه به قدری زیاد بود که بسیاری از نهادها و گروههای سیاسی و نظامی نیز خود را در ارتکاب انواع فسادها مجاز میدانستند. اما شاه بدون توجه به این موضوع نه تنها با فساد اطرافیان خود برخورد نمیکرد، بلکه انتقادکنندگان را مورد تنبیه و شماتت قرار میداد.
اسدالله علم، از دوستان صمیمی شاه نقش مهمی در تصمیمات سیاسی شاه داشت. نقش او به قدری پررنگ و مهم بود که گفته میشود طراح اصلی بسیاری از سیاستهای خشونت آمیز مهم پهلوی، شخص علم بود.
اسدالله علم یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی نزدیک به شاه و البته مهم در بسیاری از تحولات سیاسی حکومت پهلوی بود. او گذشته از آن که دوست صمیمی شاه بود، مشاور دهنده اصلی در بسیاری از تحولات سیاسی نیز بود. چنانچه فقدان او به شاه ضربه بزرگی وارد کرد.
حکومت پهلوی در قضیه مواجهه اعراب با اسرائیل هیچگاه درصدد حمایت از اعراب برنیامد. با آنکه افکار عمومی مردم و اعتقادات آنان، بر لزوم حمایت از مردم فلسطین و مخالفت با اسرائیل قرار داشت؛ اما شاه ترجیح میداد ارتباط خود با اسرائیل را حفظ نماید.
اسدالله علم اگرچه به طور یکطرفه خاطرات خود را به نفع شاه روایت می کند اما در این میان نتوانسته از برخی موارد شائبه برانگیز که در روزنامهها و جراید به نوع دیگری روایت شده است، چشم پوشی کند. البته به نظر می رسد این نقل روایتها از علم به نوعی توجیه این موارد بوده باشد اما به هر جهت نتوانسته به سئوالات افکارعمومی پاسخ صریح و درستی بدهد.
اسدالله علم همه چیز را در آرامش میدید و معتقد بود که وضعیت مملکت در کمال مطلوب است. علیرغم اینکه در دهه 50 نارضایتیها به شکل مسلحانه درآمد، با این حال باز هم به زعم علم، همه چیز تحت کنترل و آرامش بود
شاه از نظر سیاسی، وابستگی زیادی به حکومتهای غربی داشت و از این رو همواره انتظار داشت تا تمام ارگانها و نهادهای سیاسی این کشورها به تعریف و تمجید از او بپردازند. این در حالی بود که بسیاری از روزنامههای غربی که به نوعی مستقل از دولتهای خود بودند، با اذعان به واقعیات سیاسی حکومت پهلوی از او انتقاد میکردند.
ساخت قدرت سیاسی دوران محمدرضا پهلوی به منظومه ای شباهت داشت که هسته مرکزی آن را شاه تشکیل می داد . خاندان سلطنتی نخبگان درباری، نخبگان تکنوکراتیک و بوروکراتیک، نخبگان نظامی و اقتصادی و نخبگان پارلمانی بر اساس این منظومه به دور مدار سلطنتی در گردش بودند.
با استناد به منابع تاریخی و خاطرات دولتمردان و نخبگان سیاسی پهلوی دوم، محمدرضا شاه نه تنها اعتقادی به دین و ارزشهای دینی نداشت، بلکه از هر فرصتی برای دین زدایی از تمامی شئونات جامعه نیز استفاده می نمود و حتی ماموران و نخبگان سیاسی نیز رگه هایی از دینداری نیز داشتند در نزد شاه مورد تمسخر و توهین قرار می گرفتند.
واکنش دیکتاتورمآبانه شاه با مسئولان و نهادهای مدنی باعث شده بود تا بسیاری از آنان جرأت هیچ گونه مخالفت یا اظهارنظری را نسبت به مسائل کشور نداشته باشند. تا جایی که دوستان نزدیک شاه همچون علم نیز سعی میکرد با طفره رفتن از مسائل مختلف، از هر انتقادی نسبت به شاه پرهیز کند.
در سند زیر که به سال 1337 بازمیگردد، روحیه و منش «اسدالله علم» وزیر دربار شاه به نقل از هم حزبیهایش به خوبی نشان داده شده است: «آقای علم رهبر آن حزب برای خود مقام (آقائی) قائل است و افراد حزبی را مجبور میسازند که ایشان را با نام (آقا) صدا بزنند و بخوانند.»
اسدالله علم در 19 آبان در حالي كه در بيرجند به استراحت مشغول بود دچار خونريزي داخلي شد و جهت ادامه معالجه به تهران انتقال داده شد. روز بعد به پاريس اعزام شد و پس از مسافرتي كوتاه به ايران بازگشت. اما در اواخر دي 56 در بيمارستانهاي پاريس بستري شد.
شاه و علم هر دو به آمریکا و دستورات آن وابسته و تسلیم بودند و ادامه حیات خود و رژیم را در گروه فرمانبرداری محض از آن میدانستند. در این بین علم که مهمترین عامل و رابط میان جزئیات ارتباط شاه و آمریکا بود با اشاره به چگونگی این روابط آورده است..
پس از کودتای ۲۸ مرداد که همه میدانستند زور سرنیزه ارتش و سیاستبازی انگلیسیها بر خواست مردم غلبه کرده، پهلوی دوم دید اینطوری خیلی ضایع است و خیلی شبیه یک دیکتاتور نظامی و دستنشانده است که زوری حکومت میکند و برای اینکه شکل ماجرا کمی تلطیف شود، نشست و فکر کرد و با چند تا از رفقایش هم مشورت کرد و به این نتیجه رسید که ایران هم باید مثل آمریکا نظام ...
به گواه تاریخ محمدرضا پهلوی و فرح دیبا بر سر مسائل مختلفی از جمله زن بارگی شاه اختلافات زیادی داشتند و در کنار این مساله دخالتهای متعدد فرح پهلوی در امورات سیاست داخلی و خارجی بشدت محمدرضا پهلوی را آزار می داد.
تگاه حکومت پهلوی عامل هر گونه ثبات سیاسی را در عوامل خارجی تعریف میکرد. به زعم دولتمردان پهلوی، عامل تمام اغتشاشات و بیثباتیهای داخلی در کشورهای خاورمیانه، رشد گروههای چپگرا و تقویت پان عربیسم بود. این در حالی بود که وجود حکومتهای دیکتاتور، نقش به مراتب بیشتری در بروز بیثباتیهای داخلی کشور اعم از ایران داشت.